
یکی از پرونده هایی که موجب تغییر برخی از قوانین آمریکا شد. پرونده ای که در اون، اعضای خانواده ی مقتول سالهاست که در تلاشن تا قاتل رو در پشت میله های زندان نگه دارن.

قتلی که در سال ۱۳۷۹ اتفاق افتاد. کاتینا سالارنو، دانشجوی ۱۸ ساله ی سال اولی دانشگاه UOP توسط دوست پسرش به قتل رسید. اما چه اتفاقی باعث ایجاد چنین ماجرایی شد؟ شروع این اتفاق به مدت زیادی قبل بر میگشت... همه چیز از نقل مکان خانواده ی برنز به خونه ی روبرویی خانواده ی سالارنو شروع شد. اونا بعد از مدتی، رابطه ی دوستانه ی خوبی رو بین این دو خانواده ایجاد کرده بودن. هریت و مایک، استیو رو به عنوان بخشی از خانواده ی خودشون میدیدن. و به همین دلیل مایک، استیو رو به عنوان کارمند داخل فروشگاه تلویزیونش استخدام کرد. اون داخل فروشگاه شروع به کار کرد و به مایک برای انجام بعضی از کارا کمک میکرد. مایک سالارنو پدر کاتینا، برای استیو، مثل پدری بود که به فرزندش محبت میکرد. از طرفی، رابطه ی استیو با پدر واقعیش چندان خوب نبود. برنز هم، دانشآموزی خوب و ستاره فوتبال دبیرستان بود و پسر قابل اعتمادی به نظر میرسید.

بعد از گذشت چند سال از آشنایی دو خانواده، رابطهی کاتینا و استیو از دوستی ساده به چیزی بیشتر تبدیل شد. اونا تقریباً بیشتر وقتشونو با هم می گذروندن؛ از کلاسهای مدرسه گرفته تا دورهمیهای خانوادگی. اما کمکم رفتارای استیو یه رنگ دیگهای به خودش گرفت. اون شروع کرد به کنترل کردن کاتینا. از این که با کی حرف میزنه ناراحت میشد، یا حتی اگه یه مدت جواب پیاماشو نمیداد، عصبانی میشد. کاتینا که همیشه دختر مستقلی بود، از این وابستگی های بیمارگونه خسته شد و تصمیم گرفت که ارتباطش رو با استیو تموم کنه. اما با این تصمیم، استیو نمیتونست قبول کنه که کسی که سال ها باهاش بوده، دیگه اون رو نخواد.

تو همین روزا بود که استیو دست به کاری زد که بعداً معلوم شد نشونهی واضحی از نیت واقعیش بوده. اون یواشکی از فروشگاه مایک یه اسلحه برداشت. کسی هم شک نکرد چون مایک همیشه بهش اعتماد کامل داشت. روزها گذشت استیو همون آدم همیشگی به نظر میرسید اما از درون، هدف دیگه ای داشت. تا این که چند شب قبل از شروع ترم دانشگاه و نیمه شب، یه سنگ به پنجرهی اتاق کاتینا خورد. اون شب کاتینا و خواهراش از خواب پریدن و وقتی پرده رو کنار زدن، دیدن استیو پشت پنجره وایساده. اون حتی سعی کرده بود از پنجره بیاد داخل، ولی کاتینا با ترس و عصبانیت درو بست و نذاشت وارد بشه. اونا اون شب فقط فکر میکردن استیو هنوز وابستهست. اما حالا میدونیم اون اتفاق فقط یه مقدمه برای ادامه ی داستان بوده.

و بالاخره شب حادثه رسید. همون شبی که قرار بود از نظر کاتینا، آخرین دیدارش با استیو باشه. اون تازه وارد دانشگاه UOP شده بود، و پر از انگیزه برای یه شروع جدید و کار مورد علاقش یعنی دندانپزشکی. اما استیو اون شب اونو به یه جای خلوت نزدیک دانشگاه کشوند. وقتی حرفاش مثل همیشه بی نتیجه موند و دید که دیگه راه برگشتی نیست، اسلحه رو از جیبش درآورد و بدون هیچ تردیدی، ماشه رو کشید. گلوله به پشت سر کاتینا خورد. اون روی زمین افتاد، بیصدا، بیحرکت. استیو اما نه فرار کرد، نه استرسی داشت. برگشت به خوابگاهش، نشست و با یه خونسردی عجیب مسابقهی Monday Night Football رو تماشا کرد. هیچکس نمیتونست باور کنه که اون همون پسریه که مدت زیادی بهش اعتماد داشتن.

استیو چند روز بعد به جرم قتل درجه ی دوم، به ۱۷ سال تا حبس ابد با درخواست آزادی مشروط محکوم شد. نینا با الهام از قتل خواهرش، به وکیل عمومی در امور خشونت خانگی تبدیل شد و هریت هم، بنیاد crime victimd united رو تاسیس و به اصلاح بسیاری از قوانین در حمایت از قربانیان کمک کرد. (از جمله ارائه ی بیانیه ی آسیب توسط خانواده در دادگاه) تا به امروز حداقل ۱۳ جلسه از این دادگاه برگزار شده و دادگاه تشخیص داده که استیو هنوز صلاحیت آزادی رو نداره. (هنوز برخی از علائم که منجر به قتل شد در اون دیده میشه و تا به الان، هر بار داستان اون شب رو تغییر میداده.) دادگاه بعدی هم در سال ۲۰۳۰ برگزار میشه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالییی بود🛐✨
بد بوی
درحال تلاش برای ناظر شدن مث خودم😭🤣
عیبابا چه پسر بدی🗿
جالب بود.🌷
عالیی بود