

گاهی تنهایی، نه انتخاب، بلکه ضرورت است. وقتی همه دنیا سکوت میکنند، قلبت با خودش حرف میزند و تو متوجه میشوی که چه چیزهایی واقعاً ارزش دارند. در آن لحظههای خاموش، حقیقتت را مییابی و حتی غم هم رنگی از روشنایی به خود میگیرد.

بعضی آدمها مثل باد میآیند و میروند، اما ردپایشان هنوز روی خاک دل باقی میماند. یادشان همیشه با توست، حتی وقتی دیگر دستت را نمیگیرند و لبخندی از آنها نمیبینی. زندگی پر از آنهاست و هر کدام درسهایی برایت دارد

گاهی قلبت پر از سوال میشود، و هیچ پاسخی پیدا نمیشود. سکوت شب، اشکهایی که روی گونهات میلغزند، و فکرهایی که آرام نمیگیرند، نشان میدهد که هنوز در جستجوی خودت و دنیای اطرافت هستی.

خاطرهها مثل سایههایی هستند که در گوشه ذهن تو حرکت میکنند. بعضیها شیرین، بعضیها تلخ، اما همه آنها قطعهای از تو و مسیرت را میسازند. گاهی باید به آنها نگاه کنی و بگذاری غم، تو را ل*مس کند تا سبک شوی.

گاهی دنیا خیلی بزرگ و تو خیلی کوچک به نظر میرسی. تمام چیزهایی که میخواستی، شاید دور باشند و تو حس کنی دستت به هیچچیز نمیرسد. اما حتی در آن لحظات، قلبت هنوز برای پیدا کردن امید میتپد.

گاهی آدمها نمیمانند، اما خاطراتشان همیشه با توست. صدایشان، نگاهشان، لبخندشان، همه در تو جریان دارد و گاهی باعث میشود بغضت بیاید، اما یادشان هم درس زندگی به تو میدهد.

اشکها، گاهی صداهایی هستند که نمیتوانی با کلمات بگویی. در همان لحظات، قلبت میآموزد که قوی باشد، حتی وقتی دنیا به نظر بیرحم و خالی میآید. غم، بخشی از مسیر است، نه پایان آن.

در نهایت، همهی این لحظهها، غمها و سکوتها، تو را میسازند. هر قطره اشک، هر تنهایی، هر سوال بیجواب، همه قطعهای از شاهکار تو هستند. پس حتی وقتی قلبت سنگین است، بدان که زندگی هنوز به تو لبخند خواهد زد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)