
پارت سههههه😁 برو بخون امید وارم خوشت بیاد🤗
از زبون ا/ت : توی کوچه همینجوری داشتم میرفتم تا بتونم راهی برای برگشت پیدا کنم. هوا تاریک و سرد شده بود. منم ترسیده بودم نمیدونستم چیکار باید بکنم. فقط راه میرفتم به سمتی که بتونم از اونجا بیام بیرون که بعدش از دور چند تا ادم دیدم. بهم نزدیک شدن منم فکر میکردم شاید بتونن کمکم کنن پس منم میرفتم سمتشون. وقتی بهشون رسیدم گفتم ا/ت : ببخشید من گمشدن نمیدونم کجا باید برم میشه لطفا کمکم کنین خواهش میکنم🥺 اونا چند تا پسر بود که انگار ازم خیلی بزرگترن. یکیشون گفت : اخیییی کوچولو گم شدی؟😂 اون یکی یه مشت زد به اون یکی پسره ( اولی رو با + دومی رو با × نشون میدم) + ببخشید خب😒 × رو به تو : ببینم چقدر پول داری ها؟ ا/ت : باور کنید من هیچی ندارم من حتی گم شدم نمیدونم کجام هیچ کس هم ندارم توی سئول🥺 × من این حرفا حالیم نیست هرچی داری بده تا بزاریم بری تازه الانم که هیچکس رو تو سئول نداری خیلی خوبه چون اگه بکشیم هم کسی شاکی نمیشه😤 + رییس بیخیال اون فقط یه بچه هستش. × برو کنار تو دل و جرعت این کارو نداری خودم انجامش میدم😒 ا/ت : با..باور کنید مم..ن هی..چی ندارم😰 از ترس عقب عقب میرفتی و اونم بهت نزدیک تر میشد برای اینکه بتونی از دستشون فرار کنی یه لگد به شکمش زدی یذره خم شد. یدونه هم به سرش زدی که بعدش افتاد. × مگه نمیبینی که داره فرار میکنه بگیرش😡 + باشه حواسم هست. و تو سریع تر دویدی ( چه کتابی😂) +وایسا اهااا گرفتمت😏 یجور گرفته بودن که نمیتونستی تکون بخوری × بهت نزدیک شد و تو هم داشتی سعی میکردی فرار کنی ولی نمیتونستی.
× خب خب بگو ببینم چیکار کردی بامن😤 یه مشت محکم به دلت زد و تو خم شدی. یدونه دیگه هم زد تو صورتت که باعث شد که کاملا بشینی زمین و خیلی درد داشتی از دهنت هم داشت خون میومد . × روبه روت نشست و چونه ات رو گرفت و بالا اورد : بگو ببینم چی داری همراهت داری؟😏 بل تته پته و ناله کنان گفتی : ف..قط یه گو..شی دارم😔 × دستش رو کرد توی جیبت و گوشیت رو برداشت و گذاشت توی جیب خودش. یدفعه یاد عکس و فیلمایی که با بیلی تو گوشیت داری افتادی و این باعث شد که بتونی سرپا وایسی و در برابر دردت مقاومت کنی و چند تا به × زدی و سعی داشتی گوشی رو ازش بگیری. وقتی میخواستی یدونه دیگه بزنیش + گرفتت و × چاقو رو کرد توی شکمت و از درد افتادی زمین و نتونستی تکون بخوری. × یه لگد بهت زد و گوشیت رو برداشت و باهم فرار کردن. از زبون ا/ت : افتاده بودم زمین و از درد نمیتونستم تکون بخورم ولی سعی کردم بلد شم و خودم رو تا جایی یا بیمارستانی برسونم. بلند شدم و دستم رو گذاشتم رو دلم و آروم آروم راه میرفتم بخاطر اینکه حواسم به دردم نباشه فقط به بیلی فکر میکردم.
از زبون نامجون ( بالاخره بی تی اس اومد تو داستان😁😍) نامجون : بچه ها حوصلتون سر نرفته؟ جانگ کوک: وایی اره من خیلی دلم میخواد بریم بیرون🥺 شوگا : حالا کی گفت که بریم بیرون😐 تهیونگ : بهتره بریم یکم بگردیم. جین یه نگاه به تهیونگ کرد و تهیونگ ادامه داد : باشه باشه ماسک و کلاه هم میذاریم🤕 همه رفتن حاضر شدن و اومدن بیرون تا یکم قدم بزنن. از زبون نامجون : آروم آروم داشتیم راه میرفتیم که یاد اون اهنگه افتادم که خیلی قشنگ بود.(منظورش اهنگیه که تو خونده بودی)کاش میدونستم کی این اهنگ رو خونده. صداش خیلی قشنگه ماهم به یه همچین صدایی نیاز داریم. نامجون: اون اهنگی رو که گفتم اهنگ مورد علاقمه رو گوش دادین؟ جیهوپ : اره خیلی قشنگه منم اهنگش رو دوست دارم. نامجون : از کجا شنیدیش؟ جیهوپ : از بس که جین هیونگ میزارتش جین : به من چه که اهنگه و صدای خوانندش انقد قشنگه که منو جذبش کرده🤷🏻 جیمین : اره منم اهنگش رو دوست دارم. بقیه هم تایید کردن. نامجون : نظرتون چیه که خوانندش رو عضو گروه کنیم؟ شوگا : من موافقم منم صداش رو دوست دارم اما هیچ اسمی از خوانندش برده نشده چجوری میخوای پیداش کنی؟ نامجون : اووف نمیدونم🤕
از زبون ا/ت : با دردی که داشتم بازم راه میرفتم. زیادی خون ازم رفته بود نمیتونستم جایی رو ببینم همه جا تار بود. به دیوار تکیه دادم و دور و ور رو یه نگاه کردم. از دور چند نفر رو میدیدم که دارن میان. بهشون امید وار شدم که بتونن من رو برسونن به بیمارستان یا جایی پس دیگه تلاش نکردم و افتادم زمین و دیگه هیچی نفهمیدم.
از زبون جانگ کوک : داشتیم درباره اینکه چجوری بفهمیم خواننده اون اهنگه ( اهنگی که تو خوندیش ) کیه حرف میزدیم که از دور چشم به یه نفر افتاد که انگار زخمی شده. یکم که بهش نگاه کردم دیدم افتاد زمین. جانگ کوک : اونجا رو😳 تهیونگ : بهتره بریم کمکش😰 از زبون راوی: اومدن سمتت و بالا سرت وایسادن. شوگا شال گردنی رو که داشت در آورد و دور کمرت و جای زخمت آروم بست. جانگ کوک بغلت کرد و جین هم کتش رو انداخت روت تا گرم شی. جیهوپ : یکم جلو تر یه بیمارستان هست بهتره ببریمش اونجا. جیمین : اما ما که نمیتونیم🤕 جین : حق با جیهوپه بهتره بهش کمک کنیم در ضمن ماسک و کلاه هم که داریم دیگه مشکل چیه😬 از زبون راوی : همه به سمت بیمارستان حرکت کردن و وقتی رسیدن نامجون رفت دنبال یه پرستار. وقتی دکتر جانگ کوک رو دید که تو تو بغلشی سریع یه تخت اورد و تورو گذاشت رو تخت و برد سمت اتاق عمل.
جانگ کوک و جیمین پول رو پرداخت کردن و با بقیه رفتن نشستن رو صندلی. جانگ کوک : اون دختره/پسره ( چون ممکنه فن بوی هم این داستان رو بخونه اینجوری نوشتم) یه حسی بهم داد انگار قبلا دیدمش خیلی آشنا بود. تهیونگ : نگران نباش حالش که خوب شد ازش میپرسیم شاید اومده بود فن ساین و بهت یه چیزی داده بود که توهم اونو دوست داشتی بخاطر همین یچیزایی ازش یادت مونده🤷🏻 جانگ کوک : اوووف نمیدونم🤕 بعد از تقریبا ۲ ساعت از اتاق عمل بیرون آوردندت ولی هنوز بیهوش بودی. دکتر : همراه این بیمار کیه؟ نامجون : ماییم دکتر : میشه بیاید یه لحظه. پرستارا تورو بردن به یه اتاق و یه سرم بهت وصل کردن. دکتر هم بالا سرت بود و وقتی که نامجون اومد دکتر گفت : خون زیادی ازش رفته و عمق چاقو خیلی بود و بهش آسیب جدی وارد شده نباید یه چند روزی کاری کنه بهتره خیلی مواظبش باشید و اینکه سرما هم باعث سرما خوردنش شده. نامجون : اها ممنونم از کمکتون. دکتر رفت و بقیه اومدن تو اتاق. نامجون حرف های دکتر رو به بقیه هم گفت. همه بهت خیره شده بودن و منتظر بودن که به هوش بیای.
از اونجایی که زمان زیادی بیهوش بودی و تمام مدت داشتن بهت نگاه میکردن کم کم خسته شدن. جیمین سرش رو گذاشت رو ی شونه جین. جین هم سرش رو گذاشت رو شونه جیهوپ و جیهوپ هم سرش رو گذاشته بود رو شونه شوگا و شوگا هم سرش رو گذاشت رو شونه نامجون و نامجون هم به دیوار تکیه داده بود. جانگ کوک هم بالا سرت نشسته بود و تهیونگ بهش تکیه داده بود و خوابش برده بود. همه از خستگی خوبشون برده بود ولی جانگ کوک همچنان داشت بهت نگاه میکرد که تو چشمات رو باز کردی و سعی میکردی اطراف رو ببینی. نور اتاق اذیتت میکرد بخاطر همون چشمات رو بهم فشار دادی که صدای یکی رو شنیدی. جانگ کوک : بهوش اومد😃 بقیه هم از خواب پریدن و هاج و واج به تو نگاه میکردن. چون ماسک و کلاه داشتن نمیتونستی بفهمی که کین پس ترسیدی و نیم خیز شدی و به دیوار تکیه دادی. ا/ت : ش...شم..ا ها کی.... هس..تین؟😰 بعدش چون یدفعه ای بلند شده بودی جای زخمت درد میکرد پس دستت رو گذاشتی روش و یه اخ گفتی😣 جانگ کوک ماسکش رو داد پایین و گفت : میتونی بهمون اعتماد کنی ما بی تی اسیم ( یادم نیست که توی پارت اول گفته بودم که آرمی هستین یا نه ولی هستین ) ا/ت : چیییی یعنی چی چرا شما ها چجوری اخه😰 نامجون : نترس میتونی بهمون اعتماد کنی راستی مگه مارو میشناسی؟ ا/ت : آ..اره جانگ کوک ماسکش رو دوباره انداخت و بعدش...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
خیلی خوبه پارت بعدددد
مرسی😍 گذاشتم تو بررسیه😁
عالییییی
مرسی😍
خیلی خوب راستی پارت اول گفته بودی آرمی شخصیت
عالی بود ولی لطفا دختر بکنش و به تهیونگ برسونش میدونم فن بوی هم هست اما اگه دختر باشه قشنگ تر میشه و طرفداراش بیشتر میشه لطفا
متاسفانه قرار نیست کسی به کسی برسه😅 عاشقانه نیست بیشتر هیجان و احساسیه منظورم از احساسی اینه که مثلا طرف میمیره😂 نترسین کسیو نمیکشم همه رو سالم تحویل چشمان پر سعادتتون میکنم ولی قول نمیدمااا😂
ادامش رو بزار😻🥺
باش زود مینویسم میزارم😁
بدووووو زوووووود تندددددو سررررریع بقیییییییه پاررررررت هاروووووو بزااااااار وگررررررررنه خوددددددمو میکششششم 😑
مورد اضطراری دارییییم😲 مینویسم زود میزارم😁
بعدی خیلی قشنگه من دخترم ولی تصور میکنم پسره
نه شخص خاصی نیست میتونید خودتون رو بزارید جای شخصیت😁