فکر کردن بیش از حد:)

من زیاد فکر می‌کنم، این باعث می‌شود خیلی از چیزهای خوب را از دست بدهم. کاش می‌توانستم مثل دوستانم باشم که فقط هر چه می‌خواهند می‌گویند و انجام می‌دهند.

اما من اینطور نیستم. کاش می‌توانستم یکی از آن آدم‌هایی باشم که آنقدر اعتماد به نفس دارند که می‌توانند پیش هر کسی بروند و با هر کسی صحبت کنند.

کاش یکی از آن آدم‌هایی بودم که در کنار آدم‌هایی که نمی‌شناسند، خودشان بودند. اما باید من را بشناسید تا ببینید واقعاً چطور آدمی هستم.

منظورم این است که این چیز بدی نیست، اما کمی سخت است که به کسی اجازه دهید من را بشناسد، چون من یکی از آن آدم‌هایی هستم که فقط به چند دوستشان می‌چسبند و به هیچ کس دیگری اجازه ورود نمی‌دهند.

با این حال باید این را متوقف کنم. فکر کردن بیش از حد به هر چیزی که می‌گویم، در نهایت من را غمگین می‌کند.

من از اینکه راه آسان را انتخاب کنم و کاری را که می‌خواهم انجام ندهم خسته شده‌ام. اما مطمئناً می‌دانم که گفتنش آسان‌تر از انجام دادنش است. اما تو می‌توانی این کار را انجام دهی. من می‌توانم این کار را انجام دهم.