
هااااای خب طبق قولمون(البته میدونم وحشتنااااک بدقولم ها! ولی خب انقد شرایطم بده که همین الانشم دارم توی بدترین شرایط میذارم) پس بکوبین لایکو کامنتم یادتون وگرنه نویسنده جان شب میاد سراغتون دیگه خود دانید!😉😙 دیگه حرفی نیست(شایدم هست آینده معلوم میکنه)جفت پا بپرین تو تست😎😉

مدتی گذشت دختر داشت همچنان گریه میکرد من خواستم بهش دلداری بدم اما متوجه یک موضوع جالب شدم ایلیا یک مبارز بی همتا در کل امپراتوری بود و اتفاقات اطرافش را خیلی خوب درک میکرد از کی تا حالا خدمت کار ها عین قاتل ها به اربابشون زل میزنن؟؟تا جایی که خونده بودم اونا نباید به اربابشون حتی نگاه کنن چشم هامو بالا اوردم و بهشون نگاه کردم چه جالب سرشون پایینه چه واکنش سریعی پس تعجبی نداره که این همه طول کشید تا ایان و ادریان بتونن اونم با کمک شاه سر پاشون وایسن چه جالبه جاسوس ها! پس باید محتاط باشم نمیخوام شایعه جدید بسازن که(ایلیا فرزند دوم دوک دیوانه شده و دو رو داره)پس باید مثل ایلیای داستان باشم سرد و بی احساس و خشن شرمنده دختر جون قول میدم بعدا جبران کنم حالت صورتم رو سرد کردم و با صدایی که تلاش میکردم خشن باشه گفتم؛انقدر به من نچسب؛شرررمندهههه😭بعدا قول میدم نجاتت بدم🤧زندگی خوبی بهت میدم اون نکبت(الیاس)رو ادم میکنم قوووولللللل!
دختر ازم دور شد بغض کرده بود اشکاش رو پاک کرد و زیر لب گفت؛درسته ببخشید؛بعد بهم نگاه کرد و یهو بهت زده شد انگار داره یک چیز جدید میبینه چشه؟چرا همش کانال عوض میکنه ؟یک پسر از در اتاق وارد شد ببینم اینا فکر میکنن اینجا کاروان سراس؟چرا سرشون رو میندازن پایین میان توووو؟پسر مو های قرمز مثل ادریان داشت اما چشمانی به رنگ سبز روشن که او را جذاب و با ابهت کرده بود اول اوهم مدتی به من زل زد و بعد به کمد که ایینه ای بزرگ داشت و کنار من بود نگاه کرد رد نگاهش را دنبال کردم خداااایااااا باورم نمیشه یادم رفته بودددد حالاااا چی سوتی دادم به این بزرگی پس بگو خدمتکارا اه یعنی جاسوسا چشون بوددد من ماسک رو صورتمممم نزدممم!!!!
ایلیا بعد از بازگشت به خاطر شایعه هایی که میگفت هیچ شباهتی به دوک ندارد و چشم هایش نفرین شده است به همین دلیل نباید جانشین شود برای اینکه مردم را در باره جانشینی ساکت کند ماسک بزرکی به صورت میزد که همه صورتش را میپوشاند میزد اما مردم هم ساکت نماندن و همه جا پخش شد که بی نهایت زشت است البته براز ایلیا مهم نبود او فقط جانشینی را میخواست اما ساکت بودن خواهر و برادرش برایش سو تفاهم شد!باورم نمیشه یادم رففتتتت!اگه یهو ماسک بزارم مورد تمسخر مردم میشم هر چی نباشه جاسوسا زیادن پس وانمود کردم خونسردم ایان کمی بعد به ادریانا نگاه کرد و اشک های او را دید و به سمت من برگشت ! پ.ن:اووه!اژدها وارد میشود! پ.ن۲: نترسین اژدهای خوب بیده!😊
با خشم گفت؛چرا اینطور رفتار میکنی؟ مگه ما چیکارت کردیم ادریان همش ازت پرستاری کرد و خواب به چشش نیومد بعد تو بیدار میشی اشکش رو در میاری؟باز سرش داد زدی؟بهت که گفتم ما فکر کردیم مردی بعدش باز گشتیم اما اثری از تو نبود خدای من !چرا فک میکنط ولت کردیم؟؛بعد با عصبانیت بهم نگاه کرد ادریان خسته به نظر میرسید اشک هاشو پاک کرد و سعی کرد برادرش رو اروم کنه اما اطلاعات مهمی بدست اوردم نویسنده احمق داستان موضوعی به این مهمی رو ننوشته؟مگه میشه؟پس دلیل نفرت ایلیا این بود هر چند دور از انتظار هم نبود اما نویسنده خنگ ایلیا رو یک ادم بی منطق و بی رحم نشون میداد ولی بازم چرا ایلیا اخرش خواهر و برادرش رو کشت؟یه چیزی درست نیست نه؟ایلیا اخرش چه جور ادمیه ؟تو این بدن هیچ چی جز غم نیست!غم و تنهایی زیاد و نفرت لبریز اما این نفرت از ایان و ادریان نیست پس از کیه؟
گیج شدم فعلا بزار یکم اطلاعات رو مرور کنیم با صدای بلند گفتم ؛خیلی سروصدا میکنین!!! بیرون!!!!میخوام تنها باشم!؛ایان که انگار دستپاچه بود ساکت موند بعد با پشیمونی اروم بیرون رفت اییی دلم براش سوخت چرا انقدر به ایلیا ی گند اعصاب اهمیت میداد همین سرشو به باد میده! خدمت کار ها به سمت ادریان رفتن اونو بیرون بردن؛بانو بیاید بریم بیرون؛ای تف تو این دو رویی شما ها!وایسا چی؟بانو ؟از کی به ملکه میگن بانو؟نباید بگن اولیا حضرت وایسا لباساش ساده بودن مثل زمانی که تلاش میکرد به ایان کمک کنه وایسا!داستان تغییر کرده !من چرا انقدر زود پیدا شدم؟ ادریان هنوز ملکه نشده!!!
توی رمان ایلیا وقتی پیدا شد که ادریانا ازدواج کرده بود و اسیر قصر شده بود اما مثل اینکه هنوز ملکه نیست یعنی من زود تر پیدا شدم پس یعنی داستان تغییر کرده خدای من!😲صبر کن باید یجوری درستش کنم؟نه نه عمرا نباید بزارم با اون دختر مظلوم اینکارو بکنن اون نباید عاشق اون الدنگ بشه!😡حالا هرچی! روی میز نشستم یک کاغذسفید روی میز بود نوشتن با جوهر سخته هاااا!خوب شد حافظه این بچه رو دارم! نویسنده:اگه نداشتی که... حتی تصورشم بده! اونوخ میشدی منی که میخوام با قلم خوشنویسی بنویسم😧

بروبچ اینم مامان خوجل و موجل ایلیاس(خانواده جیگرها!) . . . . . . اگه هنوز لایک را نکوبیده اید بکوبید بخدا من گناه دارم! اگه فردا پسفردا مردم یغتونو میگیرما!ده بکوبید اون لایک خوشگلو! کامنتم یادتون نرههههه! اینم بگم پروفایلم بدون فاز است یعنی بدون هیچگونه ربطی به موضوع داستان و کلهم اجمعین شخصیتاست(+نویسنده جان وات د فاز؟ _ نمد:/ +اوکی)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)