🕯 مقدمه:
_گذشتهای که به یاد نمیآورد و رازی که با به پایان رسیدن خاطراتش گم شدهاست._
داستان شخصیتی که بدون در نظر گرفتن عواقب ، با مشکلات و موانع پیش پایش، رو به رو میشود و در این بین متوجه نیرویی که وجودش را هر لحظه زیر سوال میبرد، میشود، نیرویی به نام" احساسات!"
کسی که به مدت دو سال تصور میکرد هیچ احساساتی (حتی احساس زنده بودن) در وجودش جریان ندارد، حالا در حال روبه رو شدن با حوادثی هست که هر لحظه احساسات خاموش شدهاش را به چالش میکشد.
" پس از پایان، شروعی که باید به پایان برسد"
این داستان پایانی از جانب شخصیت فراموش شده و شروع زندگی جدیدی بدون حضور خاطره و یا احساسات هستش، با نبود احساسات میشود دست به کارهای وحشتناکی زد و با حضور پیدا کردن خاطرات میتوان متوجه دردهایی شد که در وجود هر فرد در هم تنیده شده.
پس این شروعیست که باید به پایان برسد چون اگر اینطور پیش نرود؛ روز به روز و دقیقه به دقیقه، در اعماق سیاهی گم میشود.
زود بزار😭😭😭
خیلی خوبه که این کارو کردی چون توی تستچی به سونیک یه کم بی توجهی میشه و منو خیلی خوشحال کردی!✨✨💓
واییی
مرسی
حتما الان دارم میذارم😭😂 خیلی خوشحال شدم اینجا هم سونیک فن هستت
منم همینطوررررررر
چون تعدادشون خیلیییییی کمه🥺
فرند؟
فرند✨️🙂↕️
😽😽😽😽
گذاشتم :>
عوااا
عالی! بی صبرانه منتظر خوندنشم.
مرسی
آیدلهای دختری که پیکمی خطاب میشن🎀 (بررسی)
ممنون میشم منتشرش کنید♡ >-
سبک داستان نویسی ات عالیه غیرکلیشه ایی و خاص
تشکر میکنم✨️☕️