
سلام دوستان این بعد بیوم اولین پستمه اگه بد بود ببخشید تو پست ساختن تجربه ندارم. یه رمان درماینی نوشتم خواستم با شما به اشتراک بذارم. لطفا دوست ندارین هیت ندین امیدوارم خوشتون بیاد. بریم سر رمان:
هرماینی گرنجر 13 ساله روی تختی در پاتیل درزدار دراز کشیده بود و دفتر خاطراتش را ورق میزد. لبخند محوی گوشه لبش نقش بسته بود. تمام آن خاطرات جلوی چشمانش بودند. از روزی که به خاطر حرف رون که گفته بود: "اون یه کابوسه" داشت میگریست که دراکو مالفوی، بر خلاف تصور همه یواشکی دنبال هرماینی راه افتاده، به او گفته بود که هیچ خودش را برای این چیزها ناراحت نکند. این، آغاز دوستیشان بود.
همچنین سال دوم را نیز به خاطر داشت که چطور پس از اینکه دراکو او را گندزاده خطاب کرده بود، از او کینه به دل گرفته و او را نبخشیده بود. این خشم سبب شده بود با این فرضیه رون و هری که میگفتند دراکو در تالار اسرار را باز کرده، مخالفت نکند و به دنبال این باشد که این حقیقت را کشف و به همگان ثابت کند. برای این امر از معجون مرکب استفاده کرد که در نهایت باعث شد ظاهرش به موجودی نیمه گربه نیمه انسان تغییر پیدا کند زیرا از موی اشتباهی استفاده کرده بود. اما دیگر از آن اتفاق گلایه نمیکرد، زیرا دراکو به ملاقاتش آمد و بر خلاف تصور هرماینی، به جای آنکه او را مسخره کند، از او عذرخواهی کرد و دوباره با یکدیگر دوست شدند. همچنین اگر او نبود، هرگز هری و رون موفق به مبارزه با نواده سالازار اسلیترین نمیشدند. او بود که برگهای که از کتابی در مغازه فلوریش و بلاتز کنده بود، به هرماینی داد و هرماینی توانست به کمک پنه لوپه کلیرواتر، دانش آموز سال هفتمی ریونکلا، برگه را رمزگشایی کند. خوشبختانه این برگه آنها را از م***ر***گ نجات داد زیرا با اطلاعاتی که به دست آوردند توانستند با آبنه دنبال آن موجود بگردند و فقط خشک شوند و آسیب دیگری نبینند. هری وقتی به ملاقات هرماینی آمد آن برگه را که هنوز در دست هرماینی بود، پیدا کرد و توانست به کمک رون با تام ریدل مبارزه و جینی را نجات دهد. با نبود این دوستی و یا نبود دراکو، معلوم نبود چند ماگل زاده دیگر آسیب میدیدند و شاید چند نفر دیگر، به سرنوشت میرتل گریان دچار میشدند و هاگوارتز نیز بسته میشد؛ اما هرگز غیر از هرماینی هیچ کس متوجه این کار دراکو نشد و هیچکس نتوانست چنان که باید و شاید از او تشکر کند.
مشکل اصلی دوستی آن دو، اصل و نصب هرماینی بود، زیرا با اینکه دراکو به آن اهمیتی نمیداد، برای پدرش انتخاب دوستی که خون اصیل دارد امری حیاتی بود. این تعصب بیجای لوسیوس هرگز مانع این دوستی نشد، ولی آن دو ناچار مجبور بودند مخفیانه با هم دوست باشند و هیچ کسی غیر از خودشان، از این دوستی چیزی نمیدانست. خانم ویزلی در اتاق را زد و رشته افکار هرماینی را پاره کرد. او با محبت مادرانه همیشگیاش گفت: هرماینی عزیزم، بیا طبقه پایین. من و آرتور و پسرا داریم میریم شام بخوریم تو هم بیا. هرماینی از جایش برخاست و از اتاق بیرون رفت.
پس از شام، همگی سنگین شده بودند و زود به خوابی عمیق فرو رفتند. اما خواب به چشم هرماینی نمیآمد. چیزی در وجودش میگفت که آن سال خیلی با سالهای قبل فرق دارد و مشتاق بود که هر چه زودتر سال جدیدی در هاگوارتز آغاز شود. بعد از چند ماه دوباره او را میدید، آن چشمها را، آن چشمهای اقیانوسی که پر از احساساتی بودند که فقط هرماینی میدید، آن موهای بور روشن لطیف را همگی آنها بهانهای بودند که هرماینی نخوابد. آنها فقط دوست بودند (نویسنده: فعلا فقط دوست😁) ولی باز هم دراکو نسبت به رون، هری و جینی فرق میکرد. همیشه همانطور بود. با فکر هر آنچه که میتوانست آن سال رخ دهد پلکهایش سنگین شد و به خواب رفت.
وقتی خانم ویزلی در اتاقها را میکوبید و بچهها را بیدار میکرد، هرماینی باورش نمیشد حتی یک دقیقه چشم بر هم گذاشته باشد. یادآوری آنکه در قطار هاگوارتز چه میگذشت، به او قدرت برخاستن داد. با دقت موهایش را شانه زد و برای صبحانه پایین رفت. بعد صبحانه مطمئن شد که تمام وسایلش را برداشته و همگی با عجله سوار ماشینهای وزارتخانه شدند که آنها را به ایستگاه کینگزکراس رساند. رون، هری و هرماینی پس از خداحافظی وارد قطار شدند، قطاری که در آن همه از سیریوس بلک حرف میزدند و دیوانهسازها به قصد گشتن به دنبال سیریوس بلک میآمدند و از خود فقط ترس و سرما بهجا میگذاشتند. این آغاز سال سوم بود که شروع نشده، داستانهایش گریبان همه را گرفته بودند.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من دراماینی رو خیلی دوست دارم حتما ادامه بده بهترین رمانی بود که تو تستچی دیدم❤️
منم ع****ا***ش***ق درماینیمممممم
بهترین شمایی:)
اسم عالی
نوع نوشتار عالی
متن عالی
ادامه بده
عشق هرماینی♡
عالی شمایی:)
خیلی ممنونننننننن
آنسوی چوبدستیها، سکوتی که هرگز شنیده نشد به لیست ویژه ها افزوده شد.
توسط OTALINK
مرسییییییییییییی
سلام چه پست خوشگلی🩷مایلید به دیدن"میم تعطیلی مدارس"ازم؟🐛💌
مرسی:) مث خود شما:)
آره حتما خوشحال میشم ببینم پستتو
آنسوی چوبدستیها، سکوتی که هرگز شنیده نشد به لیست 💚🐍 افزوده شد.
توسط 𝚃 𝙾 𝙿
مرسییییییییییییییییییییییییییی
فوق العادههههههههه
در انتظار پارت ۲...
به اندازه خودت که فوق العاده نبود که...
آره میخوام برم پارت دو رو بنویسمممممم
راستی مرسی ازت که بهتریییین دوست دنیاای و با ایمکه تو واتساپم بهت گفتم... بدون تو نمیدونستم که این رمانو هم منتشر کنم:) گفتم جلوی بقیه هم ازت تشکر کنم که بقیه هم بفهمن:)
🫂🙂🤍✨️
عالی بود!
مثل خودت:)
❤️❤️❤️
ببینید رز چه کردهههههه
خیلی قشنگ بوددددد
میسییییییییییییییی
دیگه...
منتظر پارت بعد باش...
تازه سال چهارم داستان جذاب تره... این سال سومه تازهههههههه
منتظر پارت بعدیش میمونم حتما ادامش بده خیلییییییی قشنگ بوددد
عالی بود 😁👌
میسییییییییییییییییییییییی
پست جدیددددددد
باورم نمیشه منتشر شدددددددددددددددددددددد میدونی از کی منتظرم؟؟؟؟؟
راستی یه خبر خوب بدم...
فردا تولد دراکوعههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
پستا جدیدا دیر منتشر میشه
عههههههههههه