سلام بر همه بریم برای انچه گذشت
آنچه گذشت از زبان راوی :بعد مدرسه امروز راننده ادرین مرخصی گرفته و باید تنهایی بره خونه مرینت به آدرین میگه نگران اتفاق بدی بیفته ادرین هم میگه نگران نباش وفتی ادرین راه میفته مرینت تبدیل میشه و ادرین رو تعقیب میکنه وسط راه سه تا پسر جلوی ادرین رو میگیرن و میگن تو کسب کار بابای ما رو خراب کردی اکه تو نباشی شرکت آگراستی هم نیست و یکیشون چاقو درمیاره در همین حین مرینت میبینه قبل از اینکه چاقو به ادرین بخوره میرسه و مرینت چاقو میخوره ادرین میگه چرا اینکارو کردی مرینت میگه چون دوست داشتم و به حالت عادی بر میگرده ادرین سریع تبدیل میشه و میره سمت بیمارستان و میگه کمک کمو این دختر زخمی شده و بعد میره بیرون و تبدیل به خودش میشه و به همه کسایی که مرینت رو میشناختن زنگ میزنه و قضیه رو میگه بعد چند ساعت دکتر میاد میگه احتمال اینکه بره کما از اینکه بهوش بیاد کمتره بعد چند ساعت دکتر میاد میگه رفته کما یهو ادرین یادش میاد که استادفو گفته بوده که اگه هرکدومتون اسیب جدی دیدین تنها راهش عشق حقیقی و برای راه حل بیاین پیش من اگه من نبودم پیش ویز برید و کتابم با خودتون بیارید ادرین سریع تبدیل میشه و میره سمت خونشون اونجا هیچکس نبود یه یادداشت میبینه که نوشته ادرین منو ناتالی برا ی مسابقه طراحی لباس رفتیم مارسی تا یک هفته هم نمیایم ادرین گفت عالیه بعد سیستم امنیتی رو حک میکنه و دوربینها رو خاموش میکنه کتابو بر میداره دوربینا رو روشن میکنه و میره سمت خونه مرینت اینا کلی میگرده تا بالاخره کتابو زیر کمد پیدا میکنه ویز رو صدا میزنه قضیه رو بهش میگه ویز یه کاری میکنه که بتونه کتابو بخونه دستورالعمل عشق حقیقی رو پیدا میکنه توش نوشته وسایل مورد نیاز فرد اسیب دیده مراحل انجام کار یک بروید پیش فرد اسیب دیده ۲ اون رو ببوسید ادرین هم برمیگرده بیمارستان ولی میبینه که هم دارن بدجوری گریه میکنن از الیا میپرسه که چیشده الیا هم حق حق کنان میگه مرینت مرینت اون اون از پیشمون رفت و دوباره گریه میکنه ادرین تا اینو میفهمه یهو میفته زمین و گریه میکنه بعد ۱۵ دقیقه به ختدش میاد و از دکار میپرسه که میتونه مرینت رو برای اخرین بار ببینمش دکتر هم میگه بله ادرین مرینت رو می بوسه و مرینت زنده میشه دکتر میگه این معجزه قبلا ۲ بار اتفاق افتاده اونم برای تام و سابین. و امیلی و گابریل و کسی که نجات پیدا کرده ۳ روز گذشته رو یادش نمیاد و باید یه شب بستری باشه ادرین هم پیش مرینت میمونه ادرین ماجرا رو برای مرینت تعریف میکنه بعد اینکه ادرین ماجرا رو تعریف کرد مرینت از درد بیهوش میشه ادرین میبینه که لباس مرینت خونیه برای همسن میره بیرون از اتاق تا دنبال دکتر بگرده ولی هیچکس اونجا نبود ادرین هم میگه پس بیمارا رو ول میکنید چه بلایی سرتون بیارم
12 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی بود
اخرش قاطی کرده بود و هر اسلاید دوبار اومده بود تقریبا