
چند قسمت داستان..

پدر آراد با تعجب به آراد نگاه میکند.آراد در حالیکه گربه ی سطح a را بغل کرده وارد ایستگاه پلیس شده.پدر آراد نفس عمیقی می کشد روی به روی آراد زانو میزند.پدر آراد:«حقیقت اینکه آن دختر..»آراد با صدای لرزان:«کشته شده و من میخواهم پسر برادر شهردار را بکشم چون آن باعث کشته شدن یک دختر بچه شده!»چشم های پدر آراد از وحشت برق میزند،پسرش میخواهد با خطرناک ترین باند شهر مبارزه کند و رئیس آنها را بکشد:«پسرم!»

آراد:«من تنها نیستم بابا،تو قرار هست بهم کمک کنی.نه؟»پدر آراد به چشم های قرمز شده ولی جدی پسرش نگاه میکند.چند روز بعد داستان پیدا شدن گربه ی سطح a به همراه آراد توی شهر پخش میشود.شهردار یک ملاقات با پدر آراد و آراد ترتیب میدهد.آراد و پدرش توی حیاط خانه ی شهردار روی صندلی های راحتی نشسته اند

شهردار با قدم های آهسته،ظاهر آراسته و جدیتی حساب شده ظاهر میشود.پدر آراد و آراد از جای آسان بلند میشوند.پدر آراد:«سلام آقا»آراد:«سلام شهردار»شهردار اجازه ی نشستن بهشون میدهد و خودش هم می نشیند.شهردار:«پسر تو گربه ی سطح a را پیدا کرده؟قابل تحسین است.»پدر آراد یک لبخند کوچیک میزند.آراد با حالت گیج به شهردار نگاه میکند.شهردار به آراد نگاه میکند:«تو گربه ی سطح a را متحد خودت کردی که چیکار کنی آراد؟»آراد با جدیت:«میخواهم پسر برادر شما را بکشم»شهردار با حالت جدی:«این میتواند آینده ی تو را تغییر بده! مطمئن ای؟»آراد به علامت تایید سرش را حرکت میدهد

بعد از مدتی شهردار و آراد و پدرش به سمت اتاق مخصوص شهردار حرکت میکنند.ساختمان خانه ی شهردار با گچ کاری های اطراف اش و وسایل قدیمی حس موزه را به آراد داد.یک دسته موی قرمز پشت یک کمد.آراد که آخرین نفر در حال راه رفتن بود،ایستاد:«کسی آنجاست؟»یک پسر با لبخند از پشت کمد بیرون میاد و روی به روی آراد می ایستد:«سلام آراد اسم من نیوان هست،من پدرت را چند دفعه دیده بودم ولی تا به حال نمیدانستم محافظ پدرم یک پسر شجاع دارد»نیوان دستش را دراز میکند تا با آراد دست بده.آراد با اکراه دست دوستی نیوان را میگیرد

نیوان با خوشحالی در مورد رویا هایش به آراد میگه ولی آراد فقط سرش داد میزند:«تو فقط آنها را به زبان میاری؟حرف زدن تا وقتی عملی نباشد فایده ای ندارد»نیوان بهش بر میخورد:«فکر میکنی میتوانی پیشرو باشی و توجه ی پدرم را جلب کنی؟ من از تو کم نمیارم آراد»آراد به نیوان اصرار میکند که تنهایش بگذارد ولی نیوان تا اتاق پدرش میرود و وارد جلسه میشه.نیوان،آراد،پدر آراد،شهردار،رئیس پلیس شهر اطراف یک میز دایره ای می نشینند.گربه ی سطح a پشت در اتاق ایستاده و منتظر هست.

پدر آراد:«جناب نیوان شما چرا اینجا هستید؟»نیوان:«شما و پسرتون اینجا هستید،پدر من هم اینجاست پس منم باید باشم»رئیس پلیس و شهردار و پدر آراد میخندند.آراد بی حوصله به نیوان نگاه میکند،نیوان سعی میکند جدی به نظر برسد و یک ضربه به میز میزند:«موضوع جلسه در مورد پیدا کردن آجیل های گم شده»پدر آراد و شهردار شروع به خنده میکنند.آراد:«مجرم آن را که لازم نیست دستگیر کنیم،آن اینجاست»نیوان با حالت گنگ به آراد نگاه میکند:«بابا؟»

نیوان:«بابا میدانستم تو یک مجرم بزرگی،من تو را بازداشت میکنم»پدر آراد:«ببخشید رئیس لطفا دستگیری این مجرم را به تعویق بیاندازید،آن دارد به ما کمک میکند.»نیوان با نگاه جدی به پدرش نگاه میکند:«چون امروز برایم دوچرخه خریدی»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
@💎𝑺𝑹💎
آخه چرا تو فرصت زدی پدر بیامرز؟ 😭😭😭
______
دلم خاست 0_0
عالی بید جنگل سبز (از این به بعد فاطمه صدات کنم؟)
هر طور راحتی:)
وای نه! خرس خسته ما باختیم... یکی دیگه فرصت زده😭😭😭😭
ای وای ای وای..
عالی بود
آخه چرا تو فرصت زدی پدر بیامرز؟ 😭😭😭
ممنون..