این قسمت: داستان اغازین
💚. 💚. 💚. 💚.
فلش بک از زبان؟
وزش ملایم باد رو توی موهام حس میکردم و به ارومی سرمو روی شونش گذاشتم. میدونستم که این ارامش دووم زیادی نداره چون قدرت پیشگویی داشتم .پس ازش پرسیدم: تو که منو تنها نمیذاری کارن؟ کارن: سافاری عزیزم تو حالا دیگه همسر منی! چطور میتونم تورو تنها بذارم؟! من: قول دادیا! کارن: اگه به تو دروغ گفتم همین الان یه بلایی سرم بیاد. همون لحظه یه نارگیل پرت شد تو سرش. کارن: وسط شهر نارگیل از کجا اومد؟ هر دوتامون خندیدیم و به تماشای ساحل ادامه دادیم. هردومون عاشق ساحل بودیم چون همونجا اشنا شدیم. حالا بماند که چه جوری.
یک سال بعد( هنوز فلش بکه)از زبان نویسنده : دکتر: تبریک میگم! شما چهار قلو باردارین. یکیشون دختر و سه تای دیگه پسرن. کارن: چه خوب. سافاری شنیدی؟ سافاری: ممنونم خانم دکتر. دکتر: ولی بهتر نبود زودتر میومدین؟ اخه الان نزدیکه نه ماهشونه. کارن: اره ولی همسرم اصرار داشت نزدیک بدنیا اومدنشون بیاد و منم موافقت کردم…….
قشنگ بود
فرصت؟