
پارت سوم داستان صدای باد به قلم هانابی

خانم، متعجب شد. بعد از این همه سال، بالاخره کسی کنجکاو شده بود، اما او نباید می گذاشت که همچین اتفاقی بیفتد، نباید اجازه می داد که چنین اتفاقی بیفتد. تیان، با چشمانی پر از کنجکاوی و شجاعت، جسورانه به خانم مسن نگاه می کرد . خانم، بلند شد و به نگهبانان چیزی گفت و از اتاق بیرون رفت. چند لحظه بعد، سراسر اتاق را نور فراگرفت، نورهای رنگارنگ. تیان لحظه ای چشمانش را بست تا نور اذیتش نکند . این نور ها، از سراسر شیشه ها می آمدند . نگاهی به شیشه ها انداخت، تبلیغ های مختلف را نشان می دادند. خانه های بزرگ و مجلل، ماشین های پیشرفته، پل هایی که مردمانی با فرهنگ های مختلف را به هم متصل می کرد... _وقتی که می توانی تمام این ها را داشته باشی و آسان زندگی بکنی، چرا می خواهی پشت شیشه ها را ببینی؟

_وقتی که می توانی تمام این ها را داشته باشی و آسان زندگی بکنی، چرا می خواهی پشت شیشه ها را ببینی؟ تیان، متوجه نشد که خانم مسن دوباره وارد اتاق شده است ،او در افکارش غرق شده بود. هرچقدر که می خواستند جلوی او را بگیرند، نمی شد. روحیه ی ضدگلوله ی تیان، قوی تر از این حرف ها بود، او وقتی که به دنبال چیزی بود،تا وقتی که آن را به دست نمی آورد ناامید نمی شد. هیچ چیزی نمی توانست اورا تسلیم کند، حتی این تبلیغ های دروغین...

خانم مسن از اتاق بیرون رفت و تیان را با تبلیغ های رنگارنگ تنها گذاشت. تیان، متوجه شد که دست و پایش باز است. او آرام آرام به سمت درب اتاق حرکت کرد، سپس کمی در را باز کرد و نگاهی به بیرون انداخت. چیزی ذهنش را درگیر کرد؛ حس می کرد که این راهرو عجیب است. راهرویی نمناک، سرد و تاریک بود و هیچکس هم در آنجا نبود. تیان، کمی تردید داشت اما تنها راه فرارش از آن مکان همین بود. او مسیر راهرو را در پیش گرفت و با شک و تردید به جلو رفت.

《ده دقیقه بعد》 انگار راهرو بسیار طولانی بود. تیان، دیگر نای راه رفتن نداشت، با خستگی به مسیر خود ادامه میداد تا اینکه سرش محکم به چیزی برخورد کرد و روی زمین پرت شد . سرش را بالا گرفت و نگاه کرد، یک در بود .راهرو آنقدر تاریک بود که او نتوانسته بود در را ببیند. بلند شد و رو به روی در ایستاد . کمی فکر کرد، کمی می ترسید. دستش را روی دستگیره ی در گذاشت و آن را باز کرد. اتاقی سراسر شیشه ای و کوچک بود. مانند دیگر اتاق ها تیان لحظه ای ناامید شد . _این اتاق چه فرقی با دیگر اتاق ها دارد؟ این هم مثل همیشه است .

دستم خورد ببخشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اولین لایک و کامنت و بازدید😎💪🏻