سلام این اولین داستانیه که دارم به شکل تست میزارمش...امیدوارم خوشتون بیاد^^ راستی من یه وب میراکیلسی دارم^^ خوشحال میشم سر بزنین^^ http://miraculouslove2.mihanblog.com/
با درد چشمامو باز کردم...سرم درد میکرد..انگار یکی داخل سرم داره بی وقفه برای هیچ کس و هیچی سوت میزنه...همه جارو تار میدیدم اما بعد چند بار پلک زدن درست شد! به توماس نگاه کردم که افتاده بود...اینا همش تقصیر منه صدای قدم هاش به گوشم خورد!باید چیکار کنم؟چیکار میتونم بکنم؟
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
باحال بید
از داستانت خوشم اومد*
ممنونم^^
من حاضرم مورد هدف خون اشام ها باشم فوق فوقش میمیرم دیگه بهتر از اینه که تو این دنیا بمونیم کهدر اون صورت هم خون اشام میشینم و تمام چیز بدی نیست که یه خانواده ی جدید پیدا می کنیم
حرفت درست اما
خوب خون اشاما واقیع نیستن و اینکه
توی داستان خون اشام ها خیلی وحشین و داخل قسمت دوم بیشتر توضیح دادم^^
اما من از مرگ خوشم نمیاد^^
اما از خوناشام چرا..عاشقشونم*-*
داستان خوب بود ولی باید خود داستلن رو مینوشتی نه اینکه در مورد خوناشام ها توی چندین صفحه حرف بزنی ولی باز داستان خوب بود ادامه بده
سوال 9 رو من جوابم مثبت هستش یعنی بدمم نمیاد جزو کسایی باشم که مورد هدف خوناشام ها باشم کلا من با هیچی مشکلی ندارم
امم ممنونم از نظرت اما شما فقط یه تیکه از قسمتای اخر و خوندی ادامشو نخوندی..
خوشت نمیاد میتوونی نخونی
اولین بارم بود تست زدم نمیدونستم باید چیکار کنم:)