
خاطراتت مرا غرق میکنند اکنون چه کسی مرا نجات خواهد داد؟

جامه سیه آسمان، میدرخشید در شب عزای ماهش آخر ماه دگر نوری نداشت؛ که هرچه بود، نور رخسار تو بود

در زیر سوگواری آسمان شام، رقص و پایکوبی بود در زمین آن رقص گیسوی سبز درخت خرامان در دل نسیم وزان، در تلالو سرود پرندگان

رنگ سرخ گلهای مست، نه از برای ش..راب که از برای خجلت از گلگونی لبهای تو و نیلگونی چشمان توست هرچه بود قصور از آن چشمان تو بود که گلها سجده در مقابل پادشاه من گزاردند تا منت قدم گزاردن بر این فرش قرمز را بدانها بدهی

زر ناب تاج تو تارهای موی زرین توست، الماس درخشان آن چشمان نیلگونت، یاقوت خونینش، ل..بهای گلگونت و دُر آن روی سپید توست

در این بادیه همه مستند؛ ماه و ستارگان، درخت و نسیم، گل و بلبل...من و تو! تو با تلخی ش..راب و من با طعم شیرینی ل..بهایت تو به ماه مینگری و من غرق دریای چشمانت شده ام تو میخندی و گویی روح از تنم جدا میکنی تو عطر گلها را در سینه ات مینشانی و من عطر مست کننده تنت را تو داستان زندگانی میگویی و من با لالایی صدایت در خواب میشوم

پرندگان بر فراز گندم زار موهایت آوای عشق سر میدهند اما وجود من از این آواز لبریز میشود، هنگامی که همچو شبنم بر گل، تو سخن بر زبان میرانی ماه و خورشید خجل می گریند، چنان که آفتاب و مهتاب در هم می چکند و رخ تو را نمایان می کنند و من حس میکنم خورشید را در آغوش گرفته ام، اما نه، خورشید از گرما و ماه از خنکای تن تو قاصرند؛ پیچیدن عطر در مشامم مرا در خواب می کند؛ نه عطر گلها، عطر تنت را میگویم فلک بر تو سجده می گزارد و تو دریای مواج چشمانت را روی به صورت من مینهی و گویا در روح و قلب و جان من فرو میروی؛ پس دستانت را میفشارم تا غرق نشوم

دگر هیچ چیز نمی خواهم وقتی نفس میکشم در هوای نفس هایت گویی هوا تب دارد، شاید هم قلب من، آخر در کنار تو حال و احوال همه چیز فرق دارد فکر کنم این را قلب تو میفهمد که مرا در آغوش میکشی تا آرامش کنی؛ پس لبخند میزنی، گویی زمین به نقش لبخندت در می آید و آسمان به نقش لبخندت باران می افکند پس میگویی که "من همیشه پیش تو هستم...آرام باش...من دوستت دارم" خنکای نفس هایت صورتم را نوازش میدهد. چشمان دلربا و لمس دستان تو لا به لای موهایم همان و در خواب شدن همان..

وقتی چشمانم را گشودم، دگر هیچ چیز مثل قبل نبود برگ درختان زرد شدند، گلها پژمرده باد بیهوش شد از نفس افتاد حنجره پرندگان شکافت ماه نقاب ابری را بر چهره اش کشید تا گریستنش را نتوان دید خورشید خموش شد ستارگان به دار آویخته شدند دشت ما همچو سیگارت سوخت، با حرکت ل..بهای سرخت آن هنگام که گفتی "خداحافظ"

تو میروی و قلب مرا با خود میبری. طوفان اقیانوس عظیم چشمانت می گوید که دگر من در قلبت جایی ندارم و سرنوشتم غرق شدن است، اما من چونان در این زیبایی غرق شده ام که دگر چیزی نمی بینم تو میروی و گلها تحت پایت جان میدهند و پروانه ها از پس آنها می گریند، همچو وجود من تو میروی و باد و باران و شب و مهتاب مانع تو نیستند تو میروی و سرما بر تن نحیفم لرزه می اندازد تو میروی و انگار آتش بر زندگی ام میزنند، تو میروی و دگر همه چیز برای من یادآوری از گذشته است... ترسناک است تو میروی و همه چیز در غم و سکوت فرو میرود گویا ذهن آنها هم خاطرات من و تو را مرور میکند

تازیانه باران بر تن نحیف درختان و گلها قبل از به خواب رفتنم در آغوشت، همان و طوفان بعد از آن همان...شاید هم این طوفان دلم بود که همه چیز را در بر کشید شاید از برای همین است که دگر خورشید و ماه نور ندارند، گلها بو، باده طعم و پرندگان آوا اگر هنوز سویی به چشمانم مانده از نور خورشید رخسار توست از شیرینی آن ل..بهای ساحرت که بر لبهای من مانده است از طنین صدایت آن هنگام که برایم لالایی میخواندی تا به خوابم ببری یا نفس هایم که هنوز با نفس های تو در جریان است در هر حال من غرق میشدم، در زمان بودنت در دریای چشمانت و اکنون در خاطراتت...در آن زمان تو مرا به خود میفشردی تا دست بی رحم طغیان مرا چنگ نزند اما هم اکنون چه کسی مرا نجات خواهد داد؟

اما من هنوز نور را در قعر آسمان می بینم...نور خورشید چشمانت که قبل از رفتن نگاهم کردند آن هنگام که گفتی شاید روزی برگشتم تا آن روز قول میدهم سینه ام را آکنده از دود کنم تا عطر به جا مانده از تنت آنها را خفه نکند تا آن روز انعکاس رخ تو، ماه را می نگرم و با وی از چشمان تو سخن میگویم، شاید با نگریستن به ماه حرفهای دل شکسته مرا خواندی تا آن روز گوش هایم را با کلاریه های پیانو میخراشم تا صدای تو در مغزم مرا دیوانه نکند هرچند من دگر دیوانه تو شده ام من تا آن روز با خاطراتت زندگی میکنم...به امید آنکه برگردی تا دوباره مرا در آغوش بکشی و دردهای قلبم را تسکین دهی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یعنی اون ادم خوش شانسی که براش اینا رو نوشتی:)))))
وای دختر تو حرفات خیلی خوبن😭
مرسیی
وای دیر دیدمممممم 😭😭
وای نیتووهیهسنیمسنیهینسمسنهینیمی😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭خیلی قشنگ بود وای 😭😭😭😭😭😭😭😭
فدات شم ملی خودمی
خدا نکنه شیرینکمم😭😭😭
وای،واقعا این میزان محشر بودنو نمیتونم توی کلمات توصیف کنم.
لطف داری
خودت نوشتی اینو؟
اره
خیلی قشنگ بودن😭
ممنونم
چه جوری اینقدر خوب نوشتی؟؟🛐🛐🛐🛐
مچکرم
عالی بوددد😭💕
عالی بودددددد
مچکرم