
"نمیدونم خدا از تو چه دیده!که چشماتو به این، زیبایی نقاشی کشیده؛" ممنون میشم منتشر شه ناظر. چیز بد که نداره؟

زیبا...این واژه بی مفهوم بر چهره سفید کاغذ انسان ها...آنها به چیزهایی همچون امواج خروشان دریا، رنگ های نارنجی، بنفش، آبی و...آمیخته در هم در بوم آسمان در تلالو غروب، درختان سر به فلک کشیده جنگل سبز، انعکاس نور ماه نقره ای، فروغ نور خورشید طلایی و... زیبا می گویند. اما این معانی ساختگی، حقیقت عظیمی را در خود فرو برده است

حقیقت این است که این واژه را، از دریای بی کران چشمان تو برگرفته اند. آری چشمانت. همان چشمانی که رنگ نیلگونش مرا از رنگ خو نین ش راب مس ت تر میکند. چشمانی به وسعت تمامی رویا و کهکشان ها. چشمانی که هرگز عمقشان را پیدا نکردم. زیبا...شاید بتوانم واژگانی را بیابم که قادر به توصیف چشمان زیبای تو و چهره ای که نوری را در دل خود دارد که حتی خورشید هم فاقد آن است، باشند. هرچند این واژگان را هم نیز از طنین دریای چشمانت برگرفته اند.

آه دریا...من دریا را در چشمان تو می بینم و چشمانت را در دریا. گویا کردگار آبی نیلی امواج آن و کف های سفیدش را با قلموهایی با موهایی از جنس دریا درآمیخته است. اما من یقین دارم این دریاست که تنها یک نقاشی از چشمان توست. چشمانی که همیشه در جست و جوی پایانش حیران ماندم. دریای چشمانی که مرا همچون ماهی در خود چنان غرق نموده است که خواهان نجات نباشم. همچنان که به من آرامش را القا می کنند. و نور چشمانت، همان نور خورشید است که بر رخسار خروشان دریای آبی تابیده است. آه...خورشید

ستاره ای به نام خورشید. واژه ای که از نور رخسار تو برگرفته شده است. نوری که آیینه دریای چشمانت آن را بر دیدگان جهان منعکس می کند. چشمانی که نه تنها دریا، بلکه دنیایی را در خود جای داده است. من خورشید را با آن جلال و جبروتش در روی سپید تو می بینم. به راستی که خورشید تویی. خداوند مبدلی از روی تو پدید آورده است و اسمش را خورشید نهاده است. خورشید مبدلی که جلوه ای از نور خورشید رخسار تو ساخته خلق شده است. انعکاس نور خورشید درخشانی که در آسمان بی کران چشمانت بر دریای مواج آن می تابد

لطیف و ظریف. شاید هم گندم زاری از جنس تارهای مویت. هر تار موی تو یک خوشه طلایی گندم است. اما این واژگان چگونه تارهای موی تو را توصیف کنند؟ تارهای مویت همان خوشه های طلایی گندم که همچون رق صندگانی سبک بال در دل نسیم وزان لا به لای موهایت می ر قصند. یا آن هنگام که لا به لای انگشتان سردم که به امید جرعه ای آرامش به سوی خوشه زار موهایت میبرم، شناورند؛ اما به جای یک جرعه از عطر و آرامش این خوشه زار، در آن غرق میشوند

شن های طلایی شناور بر فراز نسیم، همانگونه پراکنده میشوند که تارهای موهایت در باد هراسان به این سو و آن بو پر می کشند. و دریایی که در مقابل این ماسه ها قرار دارند. اری عزیزکم، چشمانت را می گویم. چشمانی از جنس آسمان نیلگون آبی و ابرهای سفید. همان دریای خروشانی که آرام می گیرند آن هنگام که مژگان سیه ات را بر هم فرو مینشانی و آن هنگام که میگشایی، همان ماهی خرد غرق در این تلاطم و سرگردان در پی یافتن عمق این چشمان ناکام مانده است را می بینی. ماهی کوچکی که جانش را از هوای بر فراز امواج، همان نفس های گرمت می گیرد. هوایی که صورتم را نوازش می کند

ناگهان دریا ناآرام میشود. امواج یکی پس از دیگری در آمد و شد میشوند. آری درست است. این همان زمانیست که تو ل ب های سرخت را به سخن گشوده ای. همان ل ب هایی که از جنس گلبرگند و عطر گل رز را در مشام من جاری میکند. صدایت به زیبندگی امواج خروشان دریا همچو چشمه ای به زلالی قلبت، در گوش هایم میجوشد. شاید هم به زیبندگی ابهت رعد و برق، داغی آتش، به آرامی دریا، به ر قص برگ های سبز در دل باد، سرود گنجشکان بهاری، لالایی باران و...است. آه باران. دریا بارانی میشود. همزمان هم ساز خنده هایت و آرامش شناور بر لحن صدایت، در گوش هایم به نواختن میپردازند. چنان که مرا مجنون میسازند

عطر قطرات باران در امواج دریا آمیخته اند اما به چه مانند کنم این عطر را. عطر تنت را؟ شاید کتاب نو، دانه های قهوه، آتش سوزان، عود، گل و...قادر به تشبیه باشند. اما نه. عطر تن تو فرق دارد. عطری که تمامی این عطرها را زیر سوال برده است. عطری که با آمیختن در لالایی صدایت مرا در آغوشت در خواب فرو می برد.

با تمام توان بو میکشم. میخواهم عطر تنت تابلوی خانهی روحم بشود. می خواهم نفس بکشم هوایت را در هوایم. دستانت بوی باران ساحل را میدهند. بارانی که آغشته به گرمی خورشید است و آغوشت که میدهد بوی دریا را. مرا در در دریای وجودت غرق کن. نمی خواهم بگریزم. آسمان روشن بامداد دست در آسمان سیه شام میکند و در دلش فرو میرود. همانگونه که من در دریای چشمان تو غرق میشوم. ماه تابان در قلب آسمان ظاهر میشود. نورانیست اما بی پرده نیست تنها جلوه ای از مهتاب رخسار توست. در آغوشت فرو میروم. طنین صدایت گوش هایم را آکنده از آهنگ دریا میکند. گرمی آغوشت وجود رخوتم را گرم میکند. آغوشی از جنس گرما، امواج دریا، شاید هم آرامش. آرامشی که حتی بر چهره جنگل تابیده است. هرچند این واژه هم توصیفش نمیکند. و همچنان که بوی خوشه زار طلایی موهایت مشامم را لبریز میکند

مرا یاری ده که این احساس را که هم اکنون در قلبم سرچشمه میگیرد توصیف کنم که واژگان سستند. آن هنگام که با آن دستان که میدهند گرمای خورشید و خنکای باران، دستان نخوتم را نگه میداری. آن هنگام که این ماهی بی جان را در دریای آغوشت که در تلالو آرامش است، نفس میدهی. آن هنگام که آسمانی را با ابرهای پاره پاره و دریایی مواج یا نوری را که در خورشید و مهتابی را که از انعکاس چشمانت از ماه سرچشمه میگیرد، در برابرم میگشایی زمانی که در چشمانم مینگری. یا آن هنگام که دستانم در گندم زار طلایی موهایت جان میگیرند و نسیم نفس هایت را بر صورتم، آن هنگام که ل ب های سرخت را هنگام خواب مینگرم، حس میکنم

واژگان در برابر زیبایی ات قاصرند. هرآنچه دعوی زیبایی و یا قدرت توصیف تو را دارد، از زیبایی ات مجذوب و در نگاه دلربایت ذوب میشود. تعظیمی میکند و به کناری میرود. به گمانم خداوند با نگریستن به تو، دنیا را به ظرافت نقاشی کرده است. با قلموهایی از جنس واژگان زیبایی، آرامش، شاید هم عشق؛
"نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی"
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ولی خیلی قشنگ نوشتی که؛)
و تو آنچهان بی ریا توصیفش میکنی و بازهم واژگانت در برابرش قاصر اند از هر گونه توصیف به گونه ای که در نظر میگذرانی!✨🙌🏻
واژگانت قاصر از بیان واضح حس زیبایت به او هستند اما تو خود میدانی که قابلیت پرستش او را داری ، درست زیبا تر از واژگانی که از عمق قلب و همراه احساسات خود به هم میبافی؛یا شاید به دل او میبافی...🛐🙌🏻
شدیدا حق؛
اون با داشتنت زندگی رو برده!✨🙌🏻
غرق در دریای چشمانت به لیست داستان من و او افزوده شد.
توسط Helena
فدا
میتونم ساعت ها بخونمش.. ✨🥲
آه ممنونم؛
خوش به حال اونی که تو دوسش داری
واقعا متنت فوق العاده بودددددد
نمیتونم بگم جملت چقد خوشحالم کرد...واقعا ممنونم
حقیقت محض بود زیبا
چه جوری اینقدر خوب مینویسی>>>>
لطف داری
عالی بودددد*^*
دیر اومدممممم
عرررر😭😭😭
مثل همیشه عالی و قشنگ🥲
لطف داری
🤍
باعث افتخارمه که با نویسنده هایی مثل تو مثل ملی مثل یلدا و... دوستم
عالی بودددد😭
مچکرم