
پلی دد اینساید 2016 معنی های اینساید که شاید خیلیاتون متوجهش نشدید.

ایدیولوژی یا باید نباید پی زندگی میتونه شروع خوبی برای کارمون باشه. چه کار خوبه و چه کاری بد. چیزی از نظر ما زیبا و یا از نظر برخی زشت باشه. اختیار ادما و دیدگاهشون نسبت به موضوعاته که به زندگی شکل میده و این برداشت ها، معنای بازی اینساید هستن ولی چیزای دیگه هم هست که بهش پی میبریم

سازندهی بازی بدون نوشتن حتی یه خط دیالوگ، کار بزرگی کرده. پسر بچهی اینساید (شخصیت اصلی) از لحاظ توانایی، یه پسر بی دفاعه که فقط میتونه فرار کنه یا قایم بشه. پس چه چیزی باعث میشه تا اونقدر خاص بنظر بیاد که از بقیه جدا بشه...

اینساید، از همون اول میگه که ادم هایی توی این دنیا حضور دارن که نسبت به بقیه برترن؛ یه چیزی توی مایه های قانون اول کتاب مزرعهی حیوانات. (همهی حیوانات باهم برابرن اما بعضیا برابرترن)

اینجا پسربچه میفهمه که ماجرا جدی تر از این حرفاست چون هر حرکت اشتباه باعث کشته شدن پسر بچه میشه. محیط جنگل در حدی ترسناکه که اجازه ی فکر کردن رو ازش گرفته؛ ولی این موضوع، باعث نمیشه که روی فرارش تمرکز نکنه. پسربچه، با هوشی که به خرج میده، از مأمورا و از اونا مهمتر سگ های هار فرار میکنه

وقتی از اون ذرت ها توی بازی رد میشید، به جوجه هایی میرسید که انگار دنبال مادرشون میرن. اینساید، ضربهی اول رو همینجا میزنه و میگه توی قانون طبیعت، هیچ رحمی وجود نداره و برای همین پسربچه از اعتماد جوجه ها استفاده میکنه که به بالاتر برسه. اینساید پر از کد های مخفی از همین دسته، که باید بهشون خوب دقت کرد...

و میرسه به برده های بی هویتی که تا دم مرگ محکومن به اطاعت؛ اونا فکر نمیکنن. باید بهشون فکر کرد و تصمیمشون رو گرفت

پسربچه سعی میکنه یه جوری راه هارو طی کنه که به سرنوشت بقیه دچر نشه ولی بعد ها خودش گرفتار میشه و حالا اون مجبوره برای دستگیر نشدن، همرنگ بقیه بشه
بهشون میگن مترسک. اون مکان بزرگ، درواقع یه ازمایشگاه برای ادمای برتره که روی مترسک ها تحقیق میکنن، به عبارت بهتر، اونجا کارخونهی شستشوی مغزیه. واقعا چه صحنهی حال بهم زنی! زن و بچه، کوچیک و بزرگ دارن به این صحنهی رقت انگیز نگاه میکنن؛ اونا ماسک دارن که نشون میده از بقیه برترن. این بچه ها، فردا جلوی پدراشونو میگیرن و ممکنه کثیف تر از اونا بشن

رفتن به زیردریایی و حس رهایی برای اولین بار با هیچ چیز قابل عوض کردن نیست. آزادی پسر بچه با جستجوگر بودن شروع میشه؛ اون میفهمه که هیچ چیز از جهان بیرون نمیدونه و حالا حالاها باید یاد بگیره که از اینجا درد و رنج شروع میشه. جایی که برای اولین بار میفهمی که چقدر نمیدونه که باعث میشه بخواد بیشتر بگرده سوال بپرسه و به دنبال جواب باشه که بفهمه کار برای انجام دادن زیاد ولی تایمش کمه

بعد از کلی گشت و گذار، با آزمایشگاه روبرو میشه که با عدد ۲ نمایش داده میشه. اون یه نمونه است و نمونه شماره ۲ دختریه که میتونست به راحتی زیر آب نفس بکشه. اون از نور میترسه ولی به هر دری میزنه که خودشو به پسر بچه برسونه اما آخرش موفق نمیشه آزمایشی بوده و این بیچاره چرا به همچین شکلی درآمده؟ اینستاید جلوتر جواب این سوالو میده اما فعلاً مشکلات بزرگتری پیش روی بچه است

.....

عدد ۳ نمونه شماره ۳ خیلی زود معرفی میشه و با تمام وجودش دنبال پسر بچه میاد تا شکارش کنه اما دیگه قرار نیست فرار کردن گزینه اول باشه و شخصیت اصلی فهمیده که میتونه شکارچی گول بزنه و بشه باهاش مقابله کرد. ولی شمارهی ۳ در اصل شمارهی ۲ عه که زود کارو تموم میکنه چون نمونه ۳ بهش دستگاه آزمایش وصل بود یکی از اون دستگاهها رو رو پسر بچه میزاره ولی این بار، دستگاه روی قلب قرار میگیره و ماجرا به کل عوض میشه و ماهیا یه جوری دور پسر بچه جمع میشن که انگار ازش پیروی میکنن

ماهی نماد زندگی و باربریه و شخصیت اصلی بعد از اون موقع انگار دوباره متولد میشه؛ زندگی جدید، و طبیعتا، هدف جدید. پسر بچه در طول راه هیچ اثری از نمونه ۴ پیدا نمیکنه و بیخیالش میشه. جلوتر میره وارد کارخونهی اصلی میشه ولی نکتهی عجیب دیگه، اینجاست که هیچکس بهش حمله نمیکنه. از یک لولهی بزرگی وارد یه جایی میشه همون موقع لباساش کنده میشه و میره سراغ هادل و آزادش میکنه و توش فرو میره، حالا تحت کنترل پسر بچست
هادل خودشو از اون محفظه شیشهای آزاد میکنه و اونجا رو میشکنه و وارد کارخونه میشه، وقتی که وارد کارخونهای میشه انگار اون کیسهی پر از آبِ در بدن مادر بوده که به معنی زندگی دوبارست، اون هادل رئیس کارخونه رو زیر پاش له میکنه و بعد از کلی بالا و پایین وارد یه برکه میشه و همونجا آروم میگیره
اما همین؟اینساید همین بود؟ این همه تلاش برای رسیدن به ته برکه؟ نکته دقیقاً همین جاست که پسر بچه همون نمونه ۴ بود. اون پسر بچه تمام این مدت تو یه آزمایش خیلی بزرگ بود و داشت ازمایش میشد که خودشو به برکه برسونه و به همچین نقطهای برسه. اون با تمام اونا یه انسان مصنوعی بودن که میتونستن حرکت کنن و کارایی ریز انجام بدن. و دیگه به جایی میرسه که باید از تکنولوژی استفاده کرد. اون اختراع مشکل بزرگ پسر که گفته بودم برخلاف میل کسایی که برتر بودند پیش رفت و همین باعث شد یه فاجعه به بار بیاد و وضعیت رو خراب کنه
نمونههای ۵ و ۶ و ۷ هم وجود داشتند که انگار بیدلیل بودن. پسر بچه بعد از کلی گشت و گذار و شکستن گویهای الکتریکی، و بعد از اتمام بازی وقتی روی لود میزنید و برمیگردید به اون مزرعه اونجا در مخفی رو پیدا میکنید که با رفتن زیر اون و زدن رمز، بزرگترین معمای اینساید را حل میشه. پسر بچه اون موقع با زدن یه رمز، وارد یه مکان دیگهای میشه که انگار یکی داشته اون پسربچه رو ساعت ها کنترل میکرده. وقتی پسر بچه سیم بزرگی رو از برق میکشه مثل بقیه مترسکهای اولیه که تو بازی دیدیم و مغز اونا رو کنترل کردیم، بیحرکت روی زمین میمونه و بازی به اتمام میرسه؛ واقعا چقدر سوال پیش میاد! اصلا این یعنی چی؟ این آزمایش دومه. اون پسر بچهای که بار دوم بازی رو شروع میکنه هیچ ارتباطی با پسر بچه قبلی نداره و یه نمونه دیگه از سازمانه. یه سوال اینجاست چه کسی اینارو رو کنترل میکرد؟ مغز متفکر تمام این آزمایشات خود شما هستید. تمام این مدت این شما بودید که شخصیت منفی این بازی بودید.
شما حتی تو یکی از قسمتهای بازی به کارگراتو نگاه کردید که چطور دارن این آزمایش رو هدایت میکنن و از اونجا که شما پشت شیشه قرار داشتید کارکنان نتونستن متوجه شما بشن. اینساید برای اولین بار، شخص شما رو به عنوان بخشی از داستان قرار میده و در آخر شما رو به فکر فرو میبره... کلام پایانی رو حتما بخونید

.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
معلومه ک بازی عمیق و پر از رمزیه ک میتونه باعث آگاهی بشه
ماتریکس
فرصتت
فوق العاده نیتیتنسویهنژدیکتیمیپیدنزدزعی🌝✨😼