
های گایز 👋🤗اینم پارت جدید امیدوارم دوست داشته باشید 💗💗❤❤🌹 فالو=فالو
ایییییی ایییییی کمرم داغون شد😵 با صدای خنده ی دخترا چشام رو باز کردم 👁این چند وقت معلوم نیست چه مرگمه کلا دست و پا چلوفتی شدم الان هم از تخت افتادم و کمرم داغون شده😑دایونگ خندش و تموم کرد و رو به من گفت: سارا جان زود باش حاضر شو بریم پیش خانم کیم منم همینطور که دستم رو کمرم بود رفتم دست و صورتم و شستم لباسام رو عوض کردم و همراه دخترا رفتیم پیش خانم کیم توی اتاق گریم خانم کیم مثل همیشه خیلی رسمی و شیک باهامون احوال پرسی کرد خانم کیم رو به من و دخترا گفت: بچه ها دیروز گفتم که قرار امروز سوپرایز شید دایونگ با ذوق گفت😉: خانم کیم قرار بریم اردو؟ با این حرفش هر سه تامون خندیدیم😂 البته خانم کیم یه لبخند کوچیک زد🙂 خانم کیم گفت: نه عزیزم قرار گریمور اعضای بی تی اس بشین بعد این حرفش صدای جیغ کر کننده ی دایونگ و های یون به گوش رسید وای خیلی خوب یعنی دیگه کارآموز نیستیم این عالیییییی 😆
خانم کیم لبخندی زد و گفت : خیلی خوب بیاین بریم پیش اعضا ما هم پشت سر خانم کیم راه افتادیم سمت اتاق تمرین اعضا وقتی داخل شدیم پسرا به احترام خانم کیم تمرین شون رو تموم کردن خانم کیم به سمتشون رفت و با خوش رویی😊 گفت: پسرا ها میخواستم بگم که از این به بعد های یون ، دایونگ و سارا میکاپر شما هستن البته چون میکاپرای جیمین و جین و شوگا به دلایلی از کمپانی رفتن دخترا میکاپر شما سه تا میشن دایونگ میکاپر جین، های یون میکاپر شوگا و سارا هم میکاپر جیمین سوالی هست؟ بعد از اینکه خانم کیم یه ساعتی سخنرانی کرد اجازه داده که ما بریم اتاق گریم اصلی و پسرا هم به تمرینشون برسن .
۵ ساعت بعد..... روی صندلی ولو شدم اصلا معلوم نیست این گریمور های قبلی پسرا چه بلایی سر این اتاق آوردن😐 خدا کمرم داغون شد😪دایونگ و های یون هم داشتن اون دخترای بدبخت رو مورد عنایت قرار میدادن دایونگ رو به من و های یون گفت: وای بچه ها بلند شین بریم یه چیزی کوفت کنیم روده کوچیکم داره روده بزرگه رو میخوره🥴 مام قبول کردیم پسرا امشب🌃 باید توی یکی از کنسرت های کره سه تا آهنگ رو اجرا کنن🎤 مام وظیفه میکاپ جین و شوگا و جیمین رو داریم بعد از اینکه نهار خوردیم رفتیم پیش خانم کیم اونم بهمون گفت که وسایل لازم برای گریم کردن پسرا رو برداریم و سوار ون بشیم🚐 من و دخترا هم وسایل میکاپ و مورد نیاز رو برداشتیم و سوار ون مخصوص کارکنا شدیم بعد از چند دقیقه راننده نگه داشت خانم کیم هم گفت که پیاده شیم البته ماسک هم زده بودیم برای اینکه توی فیلم هایی که خبرنگار ها میگیرن چهرمون مشخص نباشه یا امامزاده بیژن اینجا چقدر بزرگه من و دخترا و یه چند تا میکاپر دیگه رفتیم پشت صنحه که اتاق های مخصوص گریم و این چیزا داشت خلاصه که من خیلی سریع و زیبا داشتم میکاپ جیمین رو تموم میکردیم😌 که خانم کیم اومد .
و رو به من گفت: سارا میکاپر تهیونگ مادرش بیماره و نمیتونه بیاد اینجا هم همه دستشون بنده برو توی اون یکی اتاق باید وی رو هم میکاپ کنی هانننننننن من باید تهیونگ رو میکاپ کنم🤥؟ یا جد سادات الان چیکار کنم به مجبوری وسایلم رو برداشتم و رفتم سمت اتاق روبرویی همین که در رو باز کردم با بالا تنه ی برهنه ی یه نفر روبه رو شدم جونننننننننن😍 ببین خدا چی خلق کرده زنت فدات شه❤ همینکه صورت پسره رو دیدم هول کردم😳 و با یه ببخشید هول هولکی در و بستم😶 یا خدا اون که تهیونگ بود الان فکرای بد میکنه به در تکیه داده بودم که با باز شدنش هرتی افتادم زمین😫 ههه نکنه انتظار داشتیم مرد زندگیم بیاد و بگیریم که نیوفتم هااا نه باو من از این شانسا ندارم😕 داشتم به فارسی بابا و اجداد تهیونگ رو فش میدادم که نگرفتم که با صدایی که خنده توش موج میزد چشای بسته از درد توی کمرم رو باز کردم و بهش نگاه کردم😠
تهیونگ: زود باش بلند شو مگه قرار نیست من و میکاپ کنی زود باش الان دیر میشه پسره ی بی احساس کمر من داغون شده این به فکر وقته نفهم یه معذرت خواهی هم بخاطر این کارش نکرد😤 در حال پردازش به افکار زیبام بودم که وجی جون عزیز مثل یه موجود شریف اومد و رید💩 ( نویسنده: پوزش🙏) توی افکارم وجدان: خانم باهوش خوب معلومه از قصد در و باز کرد که تو بیوفتی حالا هم کمکت کنه هه من: وجی جون یه چند وقت خبری ازت نبود فکر کردم ریق رحمت رو سر کشیدی🤔 وجدان: نه من حالا حالا ها نمی میرم حالا هم زود بلند شو کارت رو انجام بده من: حرفت درسته👍 از جام بلند شدم و با یه چشم غره ی توپ به تهیونگ سمت میز آرایش رفتم تهیونگ هم با چشایی که میخندید اومد و رو صندلی نشست شروع کردم به میکاپ کردنش عزیزم ماشالا که یه پا برای خودت دافی هستی دیگه میکاپ میخوای چیکار پسر گل تو با این همه زیبایی که خدا بت داده چرا داری با آرایش میرینی توش هانننننن😾؟ نمیدونم امروز چمه خیلی بی ادب شدم .🙊 آخه ی گوگولی خوابیده احتمالا خستش بچم داشتم براش یکم سایه چشم میزدم که چشاش رو باز کرد بیشعور یه ندایی میدادی بد نبودا خوب که زود دستم رو برداشتم وگرنه الان تمام زحماتم باد هوا بود💨 خواستم ازش دور شم و یه چیز بارش کنم که با گرفتن کمرم کاملا افتادم روش قلب منم موقعیت رو مناسب دید و شروع کرد به بندری رفتن💗 نمیدونم چرا تلاش نکردم از اون حالت دربیام دوس داشتم بازم اتفاق اون شب بیوفته که با باز شدن در اتاق مث جنایت کارا من و تهیونگ از هم جدا شدیم و خودمون رو مشغوله یه کاری کردیم که با صدای جیغ جیغوی یه نفر به سمت صدا برگشتیم
....... : وای عشقم اینجایی چقد دلم برات تنگ شده بود یا ارواح خاک عمه ی نداشتم این از کجا پیداش شد جی یانگ همون دختر ایکبیری خودمون اسمش رو دخترا بهم گفتن میگن که شایعات زیادی درباره ی رابطش با تهیونگ هست با دیدن صحنه ی روبه رو خجالت کشیدم و چشام رو بستم🙈 ولی اینقدر دوست داشتم بیام موهای این دختره ی بی ریخت رو بکشم خجالت هم نمیکشه کثافت با شنیدن صدای تهیونگ که من رو مخاطب قرار داده بود دستم رو از روی چشام برداشتم و بهش نگاه کردم تهیونگ: سارا برو بیرون ههههه فکر کردی وامیستم عشق بازی جناب عالی رو ببینم؟ با گفتن باشه راحت باشین و یه پوزخند حرصی به تهیونگ که عصبانی ترش کرد😡 رفتم از اتاق بیرون هه فکر کرده من بازیچشم نه آقای کیم فقط یه بار دیگه بهم نزدیک شه میدونم چیکارش کنم نمیدونم چرا بغض کردم من چم شده؟ رفتم اتاقی که دخترا و چند تا از کارمندا اونجا نشسته بودن های یون و دایونگ داشتن با هم حرف میزدن که با صدای جیغ یه نفر که از اتاقی که تهیونگ و جی یانگ اونجا بودن اومد همه از جاشون بلند شدن و به سمت اتاق رفتن ولی من توی همون اتاق روی صندلی نشستم خیلی کنجکاو بودم بدونم چی شده که بعده چند دقیقه های یون و دایونگ اومدن قبل از اینکه من بپرسم چی شده
های یون رو به من گفت: تهیونگ دستش بدجور زخمی شده اونم فقط بخاطر همون جی یانگ دختره ی آویزون هانننننن؟؟ دستش زخمی شده؟ آخه چرا؟ با اومدن خانم کیم از جامون بلد شدیم و بهش نگاه کردیم خانم کیم: دخترا وسایلتون رو جمع کنید مدیر کمپانی گفت اجرای امروز کنسل شده دایونگ رو به خانم کیم گفت: ببخشید خانم کیم برای اتفاقی که برای جناب تهیونگ افتاده اس؟ خانم کیم: بله همینطوره بدجور دستش زخمی شده برای همین نمیتونه بره روی صحنه بعد از اینکه خانم کیم رفت دخترا هم مشغول شدن و وسایلشون رو جمع کردن ولی از شانس بده من وسایلم توی اتاق تهیونگ بود باید میرفتم اونجا آخه خدا چرا من و اینقدر بدبخت آفریدی😩؟ رفتم سمت اتاق تهیونگ که با دیدن دست تهیونگ دهنم اندازه ی غار شد دستش بدجور زخمی شده خیلی هم داشت ازش خون میرفت جی یانگم اونجا بود و داشت اشک تمساح می ریخت🐊💦 دختره ی بیشعور همه ی اعضا اونجا بودن به اضافه پی دی نیم و یه سری کارکنان با داد پی دی نیم که میگفت پس این دکتر چی شد؟ همه سه متر رفتن هوا با صدای یه نفر همه به سمتش برگشتیم هاننننننن؟ اینکه مهساس
مهسا: آقای محترم لطفا داد نزنید اینجا رو هم خلوت کنید من به کارم برسم پی دی نیم همه رو کرد بیرون به خانم کیم گفتم که میخوام وسایلم رو جمع کنم اونم گفت اشکالی نداره میتونم بمونم و وسایلم رو جمع کنم الان فقط تهیونگ و من و جی یانگ و مهسا و دو تا پرستار توی اتاق بودیم مهسا: آقای کیم چیکار کردین دستتون اینطوری شده؟ قبل از اینکه تهیونگ چیزی بگه جی یانگ مثل موجودی شریف به نام خر🐴 همون طور که فین فین میکرد گفت: دستش رو کوبید ...فین.. توی ..فین.. آینه.. تهیونگ هم با قیافه ای برزخی بهش نگاه کرد🤬 و زیر لب غرید : جی یانگ فقط خفه شو جی یانگ : عشقم من خیلی نگرانتم تو.... هنوز حرف جی یانگ تموم نشده بود که داده تهیونگ چهار ستون اتاق رو لرزوند تهیونگ: گفتمممممممممم خفههههههه شووووووو و با پرتاب کردن صندلی🪑 به سمت در ما بدبخت هایی که تو اتاق بودیم شلوارمون👖رو قهوه ای کردیم همون موقع پی دی نیم و نامجون اومد تو و نامجون با عصبانیت😡 رو به جی یانگ گفت: جی یانگ همین الان برو بیرون زود باش جی یانگم با فین فین از اتاق زد بیرون منم بعد جی یانگ رفتم چون وسایلم رو جمع کرده بودم باید بعدا از مهسا بپرسم چی شده چیی؟ خوب کنجکاوم🙄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای سارا چرا پارت بعد نمیااااد؟؟؟؟؟؟؟؟ 😐😕منتظرمون نزار لدفن😢گناه داریم
راستی عاجی میشی؟مرجان ۱۳
عزیزم توی کامنت ها نوشتم که نمیتونم با اکانت ♡~사라~♡ فعالیت کنم ولی با همین اکانتی که جواب کامنتت رو دادم پارت های بعدی رو میزارم
با کمال میل منم که سارا ۱۶ ساله خوشبختم آجی جون💗😘
منم خوشبختم عاجی جون😢💕
میشه آجیم شی🙂💜
الی ۱۴ تهران🙂
و ط؟
منظورم اینح ک کدوم شهری؟
سارا
۱۶
شیراز
خوشبختم آجو
چر پارتح بعدیو نمزاری مثلن منتظریماااا🤧
عزیزم من دیگه نمیتونم با اکانت قبلی داستان رو ادامه بدم با این اکانتی که جواب کامنتت رو دادم پارت های بعدی رو میزارم
عالیییییی جیگر پارت بعدروهم بزارلطفامن ساریناام 16سالمه 😊راستی بایسم جیمین بایس توچی ساراجانم
چشم آجی سارینا، رقیب عشقی شدیم منم بایستم جیمین😁💗
ما عاشق و معتاد داستان شدیم تو هم نمیزاری🥺🥺🥺💚💚دلت میاد
دقیقااااااا
عالی بود
خیلی زیبا بود لطفا ادامه بده...
مرسی لاوم چشم🙂💗💗
عالیییی عاجی😍
خیلی عالیه داستانت
منتظر پارت بعدی....
♥️❤🧡🤎💜💙💚💛
مرسییییی گلم💗😍😍😍
Very good😊
یااااااااا ینی عاشق داستانتم شدم 😍
جون عمم پارت بعدی رو بزار لطفا 😢 💙
چشمممم لاوم حتما میزارم 😍😍😍😘😘