های گایز🤗 یه مغذرت خواهی این پارت یکم کمه دیگه به بزرگواری خودتون ببخشید🙏 قول میدم پارت های بعدی رو زیاد بنویسم🙂
خانم کیم: زود باشین سوار شین سریع تر دختر تو چرا مث لاکپشت🐢 راه میری؟ سریع تر این خانم کیم هم امروز یه چیزیش میشه ها اصلا اعصاب معصاب نداره دیروز یهویی بهمون گفت که قرار بریم آمریکا🇺🇲 من نمیدونم این چه وضعشه الان چند هفته ای میشه که کمتر اعضا رو میبینم ولی تهیونگ رو اصلا بعد اون اتفاق ندیدم مهسا بهم گفت که فهمیده اتفاق اون روز زیر سر جی یانگ دختره ی ایکبیری بوده☠ بیشعور چقد این دختر پلید😤 سوار ون شدیم🚐 و به سمت فرودگاه رفتیم🛫ما کارمندا با هواپیما مث بقیه میریم ولی پسرا با هواپیمای مخصوص خودشون میرن روی صندلی کنار پنجره نشستم های یون و دایونگ هم کنارم توی طول پرواز آهنگ گوش میدادم🎶 ولی هر کاری کردم خوابم نمیبرد ذهنم این چند وقته خیلی مشغول خودم هم نمیدونم به چی فکر میکنم از هواپیما پیاده شدیم
که دایونگ با ذوق گفت: وای خیلی وقت بود آمریکا نیومد بودم دلم برای اینجا تنگ شده بود😀 های یون رو به دایونگ گفت: منم همینطور😆 لبخندی زدم😊و همراه دخترا و خانم کیم به سمت هتل رفتیم .. هتل خیلی شیک و پیکی بود من و های یون و دایونگ توی یه اتاق بودیم چمدونم رو باز کردم🧳 و یه لباس راحت پوشیدم این اتاق یه تخت بزرگ داشت به نظرم سه تایی سرش جا بشیم داشتم اتاق رو دید میزدم که دایونگ گفت: دخترا نظرتون چی بریم شهر رو بگردیم؟ با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم: دایونگ خانم کیم گفت اصلا نباید از هتل بریم بیرون تا وقتی که خودش بگه دایونگ و های یون چهرشون آویزون شد😪و با غر رفتن رو کاناپه ها نشستن اصلا وقت نکرد بودم به مهسا بگم که اومدیم آمریکا چون خانم کیم خیلی هول هولکی گفت کلا فراموش کردم گوشی رو برداشتم📱 و به مهسا اس دادم که با کمپانی اومدیم آمریکا و غیره... حسابی عصبانی شد😠 که الان بهش گفتم بهم زنگ زد و تا تونست فش بارم کرد خدا را شکر فارسی گفت وگرنه تا الان آبروم پیش دخترا رفته بود😑 .
با کمر دردی عجیب چشام رو باز کردم به وضعمون نگاه کردم دایونگ پاهاش رو پاهام گذاشته بود و های یون هم من و مث متکا بغل کرده بود کاملا بین دست و پاهاشون گم و گور شده بود وضعمون دیدنی بودا😂 با هزار زحمت از جام بلند شدم که خانم ها هم بد خواب شدن و بلند شدن با چهره ای خوابالود رفتم جلو آینه همین که به خودم نگاه کردم مث چی گرخیدم😱 یا جد سادات انگار از جنگل آمازون فرار کردم مث جن شده بودم زود رفتم و دست و صورتم و شستم و موهام رو شونه زدم و یه سرافن اسپرت دختران شیک پوشیدم که یکم بالای زانوم بود و پاهای خوش تراش و سفیدم توش خیلی خودنمایی میکرد بعد از اینکه سه تایی مون آماده شدیم از اتاق بیرون رفتیم خانم کیم رو دیدیم بعد از ما چند تا دیگه از کارمندا هم اومدن و سوار ون شدیم.
توی راه خانم کیم تا میتونست تاکید کرد که میخوایم بریم توی جنگل و فلان باید مراقب باشیم و زیاد از گروه و اینا دور نشیم بعد از یک ساعت رسیدیم🕖 جای خیلی خوش آب و هوایی بود وقتی رفتیم داخل جنگل گروه فیلم برداری و و کلی آدم اونجا دیدم انگار اونجا رو مخصوص فیلم برداری درست کرده بودن چون زیاد درخت و چیز توی دست و پا نبود خانم کیم رو به گریمرا گفت که بریم توی چادر⛺ سمت چپ و منتظر اعضا بمونیم تا بیان و زود گیریم شون کنیم من و دخترا و چند تا گریمور دیگه رفتیم توی اون چادر وسایل گریم رو روی میزا چیدیم که بعد چند دقیقه اعضا اومدن توی چادر و با خوشرویی با ما سلام و احوال پرسی کردن ولی تهیونگ خان مث همیشه بود خودتون که اعطلا دارید😒.
منم تحویلش نگرفتم انگار چیکارش کردم اینجوری میکنه اصلا به درک خیلی هم دلش بخواد اعضا نشستن و ما هم دست به کار شدیم گریمور تهیونگ اومده بود و با کلی ادا و اسول داشت تهیونگ رو گریم میکرد و میگفت از اینکه این چند وقت تهیونگ رو ندیده بود واقعا آشفته شده وااااای خدا بگم چیکارش کنه یه بند فک میزنه مغز من یکی رو خورد تهیونگ چطوری زیر دست این دختر دووم میاره همینجوری داشت فک میزد که صدای تهیونگ دراومد تهیونگ: شین منم دلم برات تنگ شده بود ولی میشه دیگه حرف نزنی میخوام یه چرت بزنم
الاهی من فدات ش... وایسا ببینم چرا من فداش شم؟ همون دختر ایکبیری فدات شه که اینقدر قشنگ دهنش رو سرویس کردی یعنی بعد اون حرف تهیونگ طوری سکوت فضای چادر رو پر کرده بود که نگو که با صدای خانم کیم سکوت شکست و ما بهش نگاه کردیم خانم کیم: دخترا دیگه بسه پسرا لباساتون رو هم عوض کنید و بیاین روی صحنه ما از چادر بیرون اومدیم⛺و پسرا هم بعد از اینکه لباس هاشون رو عوض کردن اومدن و رفتن جلوی دوربین📽 بعد از کلی غر زدنای فیلم بردار که اینطوری کنید و اونطوری کنید فیلم برداری رو متوفق کردن چون باید ناهار میخوردیم از رستوران غذا سفارش داده بودن بعد غذا🍱هم ما دوباره پسرا رو گریم کردیم و دوباره فیلم برداری شروع شد تقریبا دیگه داشت غروب میشد 🌄که فیلم بردار گفت برای امروز کافی امشب رو باید همونجا توی چادر ها میخوابیدیم دیدم کسی هواسش نیست گفتم برم یه گشتی بزنم آخه جای خیلی باحالی بود وقتی از منطقه ی فیلم برداری دور شدم درخت های زیاد دید میشد همینکه فهمیدم که داره هوا تاریک میشه و منم دور شدم زودی عقب گرد کردم که برگردم ولی با صدایی که میگفت و کمک سر جام وایسادم رفتم سمت صدا که یه کلبه ی چوبی دیدم🏚 نکنه جادوگری چیزی توش باشه مث توی این فیلما تلسمش کرده باشن و من برم داخل جن روحم رو تسخیر کنه؟ از فکرم خندم گرفت در کلبه باز بود همینکه دو قدم رفتم جلو....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آقا الان سه سال گذشته من فسیل شدم پس چرا نمیزاری....
سلام.. من فیکتو تازه توی تستچی دیدم..... الان ساعت چهار صبحه و ب خودم قول دادم تا اخرش بخونم.... اما تا پارت نه بیشتر نیست... لطفا پارت ده رو بزار.... خیلی کنجکاوم... فیکت خیلی قشنگه.... پلیزززززززز.. ادامه بده تو همین اکانتتتت
اگر تو اکانت دیگه ای نوشتی بهم بگو...... فیکت عالیه.. محشرهه
پارت بعد رو بزارلطفا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بابا اخه این چه کاریه باما میکنی پارت بعد لطفا تستت عالی بود❤
کم بود
پارت بعد رو لطفا زود بزار و زیاد 💛💛
خعلی کم بود 😐💔
آگه دیر بزاری 😈 امشب با روح کامرانی میام خونتون 😈😈
گلم باشه میزارم ولی توی این اکانتی که جواب کامنتت رو دادم 😘
ادامه بدههه
یه رمان بهت معرفی کنم برو بخون حالشو ببر اسمش
پناهگاه یک قاتل ... هست از اجی . shailan
خیلی باحاله .. الان پارت اولشه
بچهها خبر مهم دارم❌❌❌❌❌
برین تست زیر رو انجام بدید
testchi.ir/tests/145155
حتما رای بدید
الان ۳هزار رای با نفر اول فاصله داره
زززززززوووووودددددد❌❌❌❌
آرمیها تنبلی نکنید
ما متحدترین فندوم تو جهانیم پس بیاید ثابتش کنیم
راستی سولو استم نباشیم😔
آرمی فایتینگ✊✊✊
عالی اجی پارت بعدروهم بزارمرسی
داستانت خیلی عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار