
سلام دوستان!امروز قرار است به دنیای بزرگ و بی انتهای اشعار سفری کوتاه کنیم✨
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست نقد را باش اي پسر کآفت بود تأخیر را اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار پرده از سر برگرفتیم آن همه ی تزویر را سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی همان گونه عذرت بباید خواستن تقصیر را
آیین برادری و شرط یاری آن نیست که عیب من هنر پنداری آنست که گر خلاف شایسته روم از غایت دوستیم دشمن داری “اشعار سعدی“
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسر نمی شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش بیان کند که چه بودست ناشکیبا را بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند سروران بر در سودای تو خاک قدمند
روا بود همه خوبان آفرینش را که پیش صاحب ما دست برکمر گیرند قمر مقابله با روی او نیارد کرد وگر کند همه کس عیب بر قمر گیرند
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه ی نعمت فردوس شما را گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را شب همه ی شب انتظار صبح رویی میرود کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را گر من از سنگ ملامت روی برپیچم زنم جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را “سعدی“
اي مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها تا عهد تو دربستم عهد همه ی بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه ی پیمانها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها آن راکه چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه ی درمانها “اشعار سعدی”
هر ساعتم اندرون بجوشد خو.ن را واگاهی نیست مردم بیرون را الا مگر آنکه روی لیلی دیدست داند که چه درد میکشد مجنون را؟
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت بلای غمزه نامهربان خ.ون خوارت چه خو.ن که در دل یاران مهربان انداخت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ناظر بودم🙂❤
فرصت ؟
قشنگ بود...
سلام!
قراره قرعه کشی ۱۵ هزار امتیازی انجام بدم
اول باید ببینم چند نفر شرکت میکنه تا قرعه کشی رو انجام بدم
هر شانس ۳۵۰ امتیاز
مهلت تا ۱۴ اسفند ۱۶ اسفند قرعه کشیه
شرایط: باید دنبالم کنید و وقتی امتیاز رو واریز کردید داخل پی وی بهم بگید
ظرفیت ۳۵ نفر
الان که قسمت انقال امتیاز بستست:|