سعی کردم واکنشی نشون ندم و خیلی معمولی با حفظ همون حالت لبخندم بشینم رویه صندلی کلاس
تو فکرو خیال خودم بودم که یهو با ضربه یی که به پشتم خورد به خودم اومدم
دیدم جاستینا دوستم کنارم ایستاده و دستشو گذاشته بود رویه پشتم
خنده ی رویه لبام محو شد و چشام از شدت شوکی که بهم وارد شده بود گرد شد
بهش گفتم آی یواش دیونه پشتمو خورد کردی
جاستینا که با حالت مرموزی بهم نگاه میکرد گفت: به به خانوم خانوما با لبخند وارد کلاس میشی باز چی شده نکنه عاشقی چیزی شدی ما خبر نداریم
+عاشق شدن؟ من؟
_جاستینا با نگاه و لبخند مرموزی شروع کرد به سر تکون دادن و تایید حرف من و گفت بله شما خانومه .......
صدای باز شدن در کلاس باعث شد که جاستینا نتونه حرفشو کامل کنه و همه به در خیره شدیمو دیدیم معلم ریاضی وارد کلاس شد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
درود عزیزم!میخواستم یه سری نکات بهت بگم تا نوشتنت رو زیبا تر کنه.اول از همه باید بدونی که وقتی داریم داستان،انشا یک متن یا هر چیزی دیگه رو منتشر میکنیم،باید به زبان معیار باشه.یعنی به قول خودمون کتابی بنویسم.این حرف من نیست؛اگر از دبیر انشات هم بپرسی،همینو بهت میگه.دوم اینکه خیلیی خاطره وار مینویسی.یعنی فقط اتفاقاتی که افتاد رو مینویسی.باید سعی کنی از زیبایی های ادبی هم بهره ببری.آرایه های زیادی هستن تا بتونن نوشتت رو خیلی خیلی قشنگ تر بکنن.و نکته ی آخر،گذاشتن علائم نگارشی رو اصلا فراموش نکن.
مرسی عزیزم🩷
چهارم؟😂
سوم
دوم
فرصت?