قسمت پانزدهم فصل دوم...
با رسیدن به جلوی در اتاق قبل از داخل شدن نفس عمیقی کشید و همراه با زن داخل شد. آن زوج بر روی صندلی نشسته بودند و با داخل شدن او نگاه ها به سمت او معطوف شد. رئیس پرورشگاه خانوم کندی نیز پشت میزش نشسته بود که با آمدن او لبخند بر لب زد و گفت: _اومدی لیلی! راستش یکی برای دیدنت اومده. سپس به پشت سر او اشاره کرد. با تعجب برگشت تا آن شخص را ببیند، جک آمده بود...درحالی که با لبخند به او خیره شده بود به قفسه کتاب ها تکیه داده بود. باورش نمی شد او بالاخره به قول خود عمل کرده بود، درحالی که قبل تر از او بخاطر نیامدن عصبی بود و شکایت زیادی در دل داشت؛ اما حالا او آمده بود. بی درنگ سمت او دوید و او را به آ.غ.و.ش کشید. جک تک خنده ای از حرکت ناگهانی او کرد و به آرامی او را از خود جدا کرد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بوددددد
عالیییی بودد💖💖💖
مثل همیشه عالی بود🥺🥺💖💚
خیلی قنگ بود واقعا
ممنون
عالی