در یک روز تاریک و بارانی، بعد از ماجرای فرزند نفرین شده، هری پاتر و هرمیون گرنجر به مالفوی مانور میروند تا تایمنر را نابود کنند. دراکو مالفوی با چالشهای عاطفی و انتخابهای سختی روبرو میشود که سرنوشت همه آنها را تغییر خواهد داد. فصل ۶
دراکو از اینکه در این جهان هنوز اسکورپیوس را دارد، غرق در شوق بود و این غم دوری دوباره از استوریا را بهبود میبخشید. چرا که مسلماً اگر استوریا زنده بود، حتماً به عیادتش میآمد و با آن لبخند دلنشینش، تمام غم ها و درد هایش را تسکین می داد.
اما در این لحظه، افکارش در گیر آن دختر آن دختر به اسم اِما بود.
کیک هایی که او برایش فرستاده بود شبیه کیک های استوریا بود . و همان طعم و مزه را داشت. این نشان دهنده این بود که این دختر با مالفوی ها رابطه ای صمیمانه داشت. و دستور پخت را از استوریا آموخته بود. چراکه این کیک یک دستور پخت راز آلود خانوادگی داشت که از نسلی به نسل بعد منتقل می شد تا اینکه به استوریا رسیده بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
یه انگیزه بده منم ادامه داستانمو بزارم 🥲😭کذاشتم ناظر فن فیک حسابش کرد رد شد 😭😭😭موضوعش همین هری پاتری بود
امیدوارم بتونی بخوبی ادامه ی داستانتو بنویسی.
اگه کمکی خواستی بگو در خدمتم💙💚
خیلی عالی بود 🩵
خیلی ممنونم از نظرت💚
عاشق داستانتم ادامش بده بی صبرانه منتظر پارت بعد
ممنونم عزیزم🥰🙂
خیلی ممنونم از نظرت.🙂😊
عالی بود:) 🎀🫂
خیلی ممنونم.🙂😊
ایده ای ندارم برای داستان، چون هرجوری که خودت بنویسی قشنگه
خیلی ممنونم💙💚
💜🌸
وایی خدااااا
عالی بوددددددددد
تو رو خود اااااا آستوریا زنده باشه 🥲
ممنون از نظرت عزیزم🥰😊🙂
استوریا در این داستان حضور داره.
آخ جوننننننن
سلام عزیزم
بیا یه انگیزه بده من ادامه داستانمو بزارم 😭پارت دوازده رو گذاشتم بعد از یه هفته برسی ناظر فن فیک حسابش کرد رد شد 😭😭
ولش کن ناظر بی شعورو
اینقدر بذاررررررر تا بلاخره بفهمه فن فیک نیست
به نظر من یه بار بذارش تو دسته داستان
بعد تو توضیحاتم بنویس این فن فیک نیست و ادامه داستانه.
مرسی
الان دوباره گذاشتم ببینم میاد یا نه
امیدوارم بیاد
ترو خدا استوریا زنده بشه ترو خدااا
دراکو گناه داره
ممنون از نظرت.🥰😊🙂
اتفاقا در این داستان استوریا حضور داره.
دوستان خوشحال میشم اگه ایده ای رو دوست دارین در داستان بگنجونم با هام درمیون بگذارین
اما اکنون، زمانی که افکارش از این رویای زیبا و کوتاه بیرون آمد، متوجه اشک هایش شد که همچون شبنم بر روی گونه اش سرازیر بودند. این اشک ها همواره تنها همدمش و تسکین بخش بی قراری هایش بودند. دراکو می دانست که این غم و اندوه، نشانه ای از عشق عمیقش به استوریا است؛ عشقی که هرگز فراموش نخواهد شد.
ـــــــــــــ
عشق این دوتا یه مدتیه منو کش*ته...
واقعا موافقم.
👌🥰😊🙂
ممنون از نظرت لی لی عزیز.
خواهش عجیجم
وای منم
..........
چقد اون قدیما خوب بود نه دردی داشتن نه کسی ازشون مر*ده بود تو هری پاتر...
عالی بود
ممنون نازنینم💚💙🙂
💗