
🐈⬛miraculous🐞
مرینت: عامممممم😖😖 تیکی: مرینت یکم دیگه بخودت فشار بیار فرمولشو یادت بیار🥺 مرینت: بخاطر تو هم شده یادم نمیاددد😫صب کن این از این اینم به علاوه میکنیم هوراااااا🥳 تیکی: مرینت واقعا خودتی😲😢(اشک شوق)م مرینت:(دوستان من چون حوصله ندارم و الان سرکلاسم بابای مریرنت رو به شکل ب مینویسم مامانش هم به شکل م🙂)مرینت🤨 با کی حرف میزنی(الان مامان مرینت تو اتاقشه)مرینت:😵😵و زود تیکی و کردم پشت کامپیوتر🥵 به مامان گفتم هیچی داشتم با مکس گیم بازی میکردم😁😁 م مرینت: آها باشه بیا پایین شام بخوریم😘 مرینت: چشم الان میام💋 از زبان راوی: بعد ازینکه م مرینت از اتاق مرینت میره بیرون مرینت یه آخیش میگه تیکیو از پشت کامپیتور در میاره تیکی میگه الان که رفتی پایین برای منم یواشکی ماکارون بیار مرینت میگه باشه فسقلی🙂
ناتالی در میزنه🥴....آدرین: بیا تو....ناتالی: آدرین شام حاضره.... آدرین: مگنه دوباره بابام نمیاد باهام شام بخوره😪🤧.... ناتالی: متاسفانه خیر.... آدرین: مثل همیشه😔 ناتالی: پایین منتظرم(آخه مگه تو میخوای بهش بدیییی😐😑)پلگ:(درسته؟؟😅آدرین باهاش کنار بیا آدرین: نمیتونممم😖 پلگ: تو روحت.. اشکال نداره خو من برم دیگه با خانم کممبر قرار دارم😏....... و آدرین میره پایین تا شام بخوره😔
فردا صبح.... تیکی: آی خدا مرینت بلند نمشه ولش آهااا آیا قسم میخورید تا همیشه با آدرین آگرست بمانید😎 مرینت: عارههههههه🥵 تیکی: 😀😃😄😁😆😅😂🤣 مرینت :اَه درست بیدارم کن😐 تیکی:😊
خانم بوستیه: خب بچه ها ما دو دانش آموز جدید داریم بیاین تو😊..خودتون رو معرفی کنین..لوکا😈: لوکا کوفاین هستم.....کاگامی:کاگامی...(نمد فامیلمشو) هستم مرینت و آدرین کمتر از یک صدم ثانیه بلند میشن و بلند داد میزنن: چییییییی🥵

بعد از کلاس لوکا مرینت آلیا رو میبینه که دارن باهم دیگه دعوا میکنن از زبان مرینت آلیا داشت باهام بحث میکرد که برم پیش آدرین ولی خب میترسیدم که لوکا اومد و هلم داد وقتی داشتم میرفتم پیش آدرین کاگامی و دیدم که داره میاد سمت ادرین دیگه نرفتم جلو از زبان لوکا دیدم مرینت دیگه نرفت جلو فهمیدم به خاطر کاگامیه چند دقیقه بعد آدرین رو دیدم خیلی از دستش عصبانی بودم اینقد که زدمش به دیوار و یقش رو گرفتم آدرین که مات و مبهوت مونده بود بلند داد زدم تو خیلی خیلی خنگی با لکنت گفت چ چه چرا بلندتر داد زدم چون تو از احساسات مرینت خبر ندا بقیشو نگفتم چون فهمیدم چه سوتی ای دادم گفت چی؟! گفتم ها هیچی برو بعد فهمیدم مرینت داره نگامون میکنه از اول تا آخرش!!
ببخشید ولی آخر پارت اول هس اگه کم بود😔
ببشی چون خب من مینویسم الان ۳ ساعته که دارم فکر میکنم برای داستان و چون امروز باید برا درسم یه پروژه انتخاب میکردم نتونستم بیشتر بنویسم بگید ادامه بدم یا نه؟
بکوب💋

بفالو💋

بکامنت💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میگه توروحت غلطه بلک معمولا میگه خب دیگه کاری از دستم بر نمیاد من برم که باخانم کممبر قرار دارم
ولی در کل خوب بودرو جزئیات بیشتر تمرکز کن
عزیزم منظورم این نبود که پلگ میگه تو روحت از زبون خودم ب پلگ گفتم😐✌
عالی بووووووود
فقط تو پارت بعدی لوکا رو انقدر لات نشون نده
لوکا توی داستان واقعی اگه واقعا تو اون شرایط بود سعی میکرد از خود گذشتگی کنه و از ادرین و مرینت یکم دور بشه و سعی کنه بهشون فکر نکنه همین
دیگه درمورد کاگامی باید بگم که تو داستان واقعی فصل 4 قسمت دروغ از ادرین دل میکنه دیگه ولی نمیدونم فراموشش میکنه یانه
مرینتم نقشش خوب بود ولی اونجا که تیکی بیدارش میکرد رو خب باید یکم سطح خل چلیشو پایین تر بیاری و تیکی همدهیچوقت با احساسات مرینت حتی به شوخی بازی نمیکنه
پلکم نقشش خوب بود جز اونجا که..
با تشکر چشم🔗🥺
سلام داستان خوبه به تست های منم سر بزنید
تنکص بش🥺