عشق بی انتها p7

امتحان را میدهیم و من و گرنجر با امتیاز برابر رتبه اول هاگوارتز میشویم و سال تمام میشود و خواهرم الارز هم سال هفتم را تمام میکند

3 سال بعد...

سال سوم تمام شده و در اواسط تابستان هستیم و ما مالفوی ها را به مهمانی دعوت کردیم اواخر شام دست پدر و مادر من و دراکو درد میکند به اتاق می روند و پس از مدتی مادرم میگوید: الارز مراقب دراکو و رزالین باش ما کار مهمی داریم و با دود سیاهی ناپدید میشوند

خواهرم میگوید: من میرم با الکس باشم شما هم هر کاری خواستین کنین به من چه بالاخره از دست مامان و بابا خلاص شدم روز بعد یک نامه از طرف جغد سیاهی میرسد که مادرم نوشته است:ــــ لرد سیاه برگشته و ما دوباره مرگخوار شدیم و برای اینمه وفاداریمان را ثابت کنیم تا مارا نکشد مجبوریم الا رز را مرگخوار به نامیم و شما به خانه ی عمه لیندا میروید و الارز به این ادرس بیا و بعد نامه را پاک کن...

خواهرم میگوید بالاخره وقش رسید مرگ خوار میشم ارزو ی بچگی هام براورده نیشه چقدر منتظر موندم تا این روز برسه قول میدم یکی از وفادار ترین عضو هاش بشم دراکو میگوید: واقعا که الارز: به تو چه مالفوی من چی میخوام و میرود

به هاگوارتز میرویم در انجا دراکو مریضی شدیدی میگیرد و خانم پامفری میگوزد من هنوز نفهنیدم دلیلش چیه ولی خیلی خفیفه صدای درلکو با زور در نی اید من ننی خوام ادم بدی شم اگه الارز بشه ما هم حتما روز میشیم من نمیخوام بد باشم خودت مزدونی مت پاکم میخواستم با هری دوست شم اما نخواست و مجبور شدم انتقام بگیرم میگویم درکت میکنم من هم نمی خوام بد باشم الان الارز هست نگران نباش ما نمیشینم هفته ی بعد دراکو خوب میشود و.....