
سلامممم!!یه پارت دیگه🙋🏻♀️♥️.می خواستم زودتر تمومش کنم ولی به لطف یکی از دوستان عزیز طولانی تر شد!😁♥️
خب همه چی خوب بود.هفته ای یه بار کوک زنگ می زد و هر شب مامان و بابام زنگ میزدن.گفنم همه چی خوب بود ولی فقط تا چند سال!زمانی که داشتیم برمیگشتیم دیگه کوک هر هفته زنگ نمی زد وقتی هم که میزد آخر و شروع همه ی تماس ها گریه می کرد.متوجه نمی شدم چی شده.شاید فقط دلتنگیه!ولی وقتی رفتار های عجیب خانوادم رو دیدم متوجه شدم که واقعا یه چیزی شده ولی هر چی می پرسیدم جوابی نمی دادن.توی این اواخر هم نانی اصلا زنگ نمی زد و کاملا قطع رابطه کرده بود.خیلی گیج شده بودم که دقیقا چی شده ولی چون داشتیم برمی گشتیم زیاد خودم رو درگیر نکردم.بالاخره که می فهمیدم!
وقتی که برگشتیم نمی تونستیم راه بریم(یه سری دلایل علمی که به خاطرش سرتون رو درد نمیارم😁🌸)برای همین تا یه مدت مجبور بودم از ویلچر استفاده کنیم.هفته ی اول خبری از کوک نبود.هفته ی دوم هم همینطور.گرچه نمی تونست بیاد.تمام روز ها دم در خونه ی من پر از خبرنگار بود و اصلا روز و شب ولم نمی کردن به خاطر همین اصلا بیرون نمی تونستم برم.بعد از دوهفته کم کم خبرنگار ها رفتن و من می تونستم برم بیرون.هفته ای یه بار به فیزیوتراپی می رفتم تا قدرت ماهیچه ها و استخونام برگرده.داشتم با برادرم می رفتم که توی راه گوشیم زنگ خورد.کوک بود!بعد از دوهفته؟!جواب دادم:سلام...کوک:سلام ا/ت!خوبی؟!چطوری؟!...ا/ت:خوبم!چه عجب یادی از من کردی!...کوک:ا/ت من باید باهات حرف بزنم.میشه امروز بیای به آدرسی که برات می فرستم؟!....ا/ت:باشه!الان باید برم دکتر.خداحافظ....کوک:دکتر برای چی؟!وایسا قطع نکن!!...ا/ت:خداحافظ!/و قطع کردم.رفتیم دکتر و من به زور می تونستم روی پاهام راه برم.دایم زیر پام خالی میشد و می افتادم.بالاخره تموم شد و من برگشتم خونه.

رفتم خونه و آماده شدم.با کمک خواهرم.حتی نمی تونستم دستام رو بالا ببرم برای همین ویلچرم برقی بود،یعنی فقط یه کنترل داشت که به دسته ی صندلیم وصل بود و با تکون دادن انگشتم میتونستم جابه جا بشم.لباسم رو که پوشیدم یه نگاه به آینه کردم.خوب بود.نمی دونم چرا از وقتی که برگشته بودم سلیقم تو لباس پوشیدن هم عوض شده بود؟!شاید می خوام که جوون تر باشم،ولی من که پیر نیستم!!😬🤔
داداشم منو به آدرسی که فرستاده بود برد و بعد رفت.از دور نگاهش کردم.بعد از نه سال داشتم از نزدیک نگاهش می کردم.بزرگ شده بود؟!نمی دونستم ولی از همونجا هم مشخص بود که قد کشیده،آروم با انگشتم به کنترل روی دسته ی صندلیم فشار دادم و رفتم جلو.نگاهش اونور بود:سلام!/نمی دونم چرا ولی احساس میکردم چشمام پر از اشک شده،دستام میلرزید،می تونستم احساسش کنم.نگاهم کرد.فکر کنم انتظار نداشت روی ویلچر باشم ولی من بهش گفته بودم.لبخند زدم که اونم لبخند زد.چمشاش پر از اشک شده بود و بدون توجه به هیچ چیزی بغلم کرد ولی من نه!نمی تونستم تکون زیاد بخورم.ازم جدا شد و نگاهم کرد:دلم برات تنگ شده بود!خیلی زیاد!!🥺..ا/:برای همین زنگ نزدی؟!...ناراحت شدم😕/نمی دونستم چرا ولی واقعا احساس می کردم که اخیرا احساساتم خیلی بیشتر شده بود،زود ناراحت میشدم،زود خوشحال میشدم و زود هم عصبانی!...کوک:ببخشید😔..چیزی می خوری؟..ا/ت:آره،بستنی،خیلی هوس کردم.اونجا تمام غذاها به معنای واقعی زهرمار بود😒🥺..کوک:😅باشه،پس منم بستنی می خورم./و سفارش دادیم.:ا/ت من باید یه چیزایی رو بهت بگم.از وقتی که نبودی اتفاقات زیادی افتاده.من....
اومد حرف بزنه که نانی اومد.از دیدنش تعجب کردم ولی وقتی حرفی که زد رو شنیدم انگار یه پارچ آب سرد روم خالی شد:عزیزم اینجایی؟!چرا بهم نگفتی؟!/چی شد؟!عزیزم؟!اون گونشو بوسید؟!چی شده؟!متعجب داشتم نگاهش می کردم.ولی یه دفعه به خودم اومدم.اگر هم اتفاقی افتاده نباید خودم رو ضعیف نشون بدم:نانی؟!چه عجب!!دیدمت!!کجا بودی این همه وقت؟!/چرا دارم اینا رو می پرسم؟!به من چه که کجا بوده؟!الان باید بپرسم داری چی کار می کنی؟!...نانی:وای ببخشید ولی انتظار نداری من با دوست دختر سابق شوهرم ارتباطی داشته باشم؟!/چی گفت؟!احساس کردم چشمام پر از اشک شده!نه!گریه نکن!اصلا!!!:ش.ش.شوهرت؟!..نانی:آره دیگه!کوکی بهش نگفتی؟!/کوکی؟!🤢این چی داره میگه؟!/ا/ت:میشه واضح توضیح بدی!نه!کوکی نگفته(کوکی رو با تمسخر گفتم)نانی:آها!آخیی🥺😕پس نمی دونستی!خب کوکی می گفتی بهش!الان اینجوری ناراحت شد!😕ببخشید ا/ت،نمی دونستم که نمی دونستی وگرنه خودم بهت می گفتم.(و به کوک نگاه کرد و گومشو بوسبد و دوباره بهم نگاه کرد)بله!منو کوکی باهم ازدواج کردیم.تازه یه ساله./اصلا به حرفاش توجه نمی کردم.از هر یه کلمه ده تاش تیکه بود فقط!داشتم به کوک نگاه می کردم که اونم متعجب داشت به یه نقطه نگاه میکرد و جای بوسش رو پاک کرد.اون لحظه نمی دونستم باید چی بگم برای همین فقط یه لبخند سطحی زدم:ببخشید نانی!من نمی دونستم با کوک ازدواج کردی! وگرنه اصلا اینجا نمیومدم.می دونی که درست نیست.ببخشید.خب...قکر کنم باید یه آرزو هم براتون بکنم(و لبخند زدم)...امیدوارم تا ابد کنار هم ....اممم..انتظار نداری که بگم خوشبخت بشین؟!هوم؟!فکر کنم بدبخت بهتر باشه،آره!..امیدوارم تا اااابدددد ....بدبخت باشین!😅(و خندیدم.خندم تلخ بود و اینو خوب حس می کردم.چشمام پر از اشک شده بود ولی اجازه نمی دادم که بریزه)/چنان روی کلمه ی آخر تاکیید کردم که خودم هم نفهمیدم چی گفتم!و رفتم.دستام اونقدر جون نداشت که به داداشم زنگ بزنم برای همین همینطوری داشتم داخل پیاده رو به جلو می رفتم.
از زبان کوک:می خواستم همه چیز رو بهش بگم ولی وقتی اون دختره اومد خشکم زد.اون داشت چی کار میکرد؟!حالم ازش بهم میخورد ولی مجبور بودم.تا اینکه ا/ت رفت!خواستم برم دنبالش که گرفتم:اگه دوست داشت اونو نمی گفت!اون دوست نداره اینو بفهم!!..دستمو محکم از دستش کشیدم و رفتم دنبال ا/ت!
از زبان ا/ت:داشتم همینطور می رفتم که متوجه شدم ویلچرم تکون نمی خوره،هر چی به کنترل فشار میاوردم نمی شد!:بله؟!..کوک:میشه گوش بدی؟!...ا/ت:نه!..ولم کن می خوام برم!..کوک:تا گوش ندی ول نمیکنم ا/ت:یعنی می خوای بگی که چطور عاشقش شدی؟!اگه اینه که همون نگی بهتره البته اگه می فهمی!حالا هم ولم کن..کوک:نمی کنم!باید گوش بدی!..ا/ت:چجوری؟!تو فقط الان گرفتی منو!..کوک:ولت کنم نمیری؟!..ا/ت:نه!..کوک:باشه...
و اومد از جلو تا باهام حرف بزنه.نگاهش کردم.انگار تمام احساساتی که برگشته بودن دوباره رفتن.نه عصبانی بودم نه ناراحت!فقط بی حس بهش نگاه کردم..کوک:خب تو رفته بودی،و خب...من خیلی احساس تنهایی می کردم برای همین رفتم...
خب تمام😁♥️♥️
نظر و لایک یادت نره🥺♥️♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من میدونم کوک خیانت کاار نیست 😂🥲
😂😂😂
دارم دیوونه میشم. اینقدر جای بدی کات کردی جای تو من عذاب وجدان گرفتم😑😑😑 گریم گرفت😭😭 آخه یعنی چی؟ یعنی چی؟ تو به من بگو یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟ من برم بمیرم پارت بعد اومد زنده میشم. حلالم کنین.... راستی یه سوال. ببخشید خیلی فضولیه ولی چند سالته که اینقدر اطلاعات داری؟🤔🤔🤔
چی؟!درمورد چی منظورته؟!اگه سفینه و اون داستانا رو میگی باید بگم ۱۵ سالمه❤❤
گفتی نانی😂😂😂یاد نانی خوردنی خودمون افتادم😂😂😂😂😂😂😂پارت بعد پلیزززز
😂😂😂
گذاشتم تا تایید شه...😕♥️♥️
دوست عزیز
دوست داری نوردین خانزاده سکته بکنه🤨
پس پارت بعدی پلیزززز
دوست عزیز،تا ۱۸ رو نوشتم.در صفه😅❤
هق..هق....هق...هق😭😭😭😭😭😣😲
😣😭😲😣😭😲😲😭😭😲😲😲😭😭😲😲😭😭😣😲😭😭😣😭😭😲😲😭😭😣😭😭😲😲😣😲😭😭😲😲
ولی با نانی نرفته😆😆😆😆😆😆
من مطمئنم😀🍭
عالی بود حرف نداشت⭐🍫✨
ممنونم😅🥰🥰🥰♥️
عالی بود میشه لطفا پارت بعدو زیادتر بنویسی و زود بزاری پلیز🙁🙁🙁🙁
تا ۱۸ رو نوشتم.تا ثبت بشن😅🌸🌸
عالی بود😭😂😭😂😭😂😭😭😂مرض استیکر گرفتم🤦♀️🤷♀️
ممنونم😅♥️♥️
عالی بود ولی گریم گرف🥺
اینقدر احساسی بود؟!😮نمی دونستم.😅ممنونم بابت نظرت😅♥️♥️🥰
وایییییی بعدیییییی
جا حساسس 😐
خعلی خوبه بعدی
ممنون.♥️♥️🥰
عاللللللیههههههه واقعا 😻💜
ولی وسطش قلبم گرف 😒
ینی چی کوک رفته با نانی 😥
مرسیییی🌸♥️🌸♥️🌸