سری قبل رد شد
وایولت:او مامان اومد برم پیشش دوید و رفت و مامانش رو بغل کرد بعد از بغل و بوس و اینا رفتن خونه وقتی وایولت رفت سر میز شام مامانش شروع کرد به صحبت کردن:خب وایولت باید بگم که امکان داره نزاریم امسال به هاگوارتز بری چون داره خطرناک میشه زمان ما اینجور نبود پدرش:راست میگه منم نمیزارم وایولت:اما من میخوام برم اونجا خیلی خوبه نکه خونمون بد باشه ها نه اما خب اونجا پیش دوستامم از طرفی پروفسور ها هواسشون هست
مادرش:حالا تا تابستون تموم بشه یکاریش میکنیم فعلا غذاتو بخور
یک ما از تابستون گذشته بود تو این مدت وایولت به بچه ها نامه میداد اونا هم همینطور اما هیچ خبری از متیو نبود دیگه وایوبت کم کم نگران شده بود چون هروقت نامه ای به متیو میداد جغدش خونه اون رو پیدا نمیکرد و برمیگشت
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
پارت بعدو نمیزاری🥲🥲🥲🥲🥲
فردا میزارم
به خدا نزاری ها با دمپایی میفتم دنبالت🩴😂
میزارم بابا😂
😂
عالی بود عزیزم لطفا پارت بعد رو سریع تر بگذار
باشه حتما فردا میزارم
به رمان منم سر بزن زیبام
باشه حتما💙
عالیهههه
مرسی🫀❤
ادامه بدههه🎀
حتما🫂🌌
من خیلی خوشم اومده از داستانت💗
این حرفت خیلی بهم انگیزه داد که ادامه بدم🫂🌌
🫂💗
عالی بود🥲
خیلی ممنون❤🥺
عالی بوودد
خیلی ممنون❤🫂
زیبایی میبینم ✨✨
ممنون🌌
✨🛐🛐
عااالی
مرسییی🫂
😘😘