خب بریم ادامه ی داستان امیدوارم خوشتون بیاد
بهش گفتم م .. متا.. متاسفم م...من دیگه باید برم تند تند از پله ها پایین می اومدم رفتم تو اتاق نفس نفس می زدم باورم نمیشد یعنی دراکو منو دوست داره ؟ پنجره باز کردم تا هوا بخورم ولی بازم احساس بدی داشتم پرده ی قسمت خودمو کشیدم و نشستم رو تخت دراکو اومد تو اتاق نفسم بند اومده بود دستشو گذاشت رو پرده تا بکشتش کنار ولی منصرف شد و رفت نشست رو تختش ، تو فکر بودم که دیگه خوابم برد صبح از خواب پاشدم دراکو رفته بود یک دوش گرفتم و لباس پوشیدم موهامم بستم اصلا حوصله نداشتم رفتم سر کلاس مک گونگال هنوز نیومده بود دراکو نگام کرد ولی سریع نگاهمو ازش گرفتم دیدم روزالی با یک گیریفیندوریه دیگه گرم گرفته یکم عصبانی شدم و یک جاخالی تو کلاس بود اونم پیش یک تازه وارد رفتم و همونجا نشستم اونم اسلیتیرینی بود ازم پرسید اسمت چیه گفتم ملودی آلن تو چی ؟ ژانیا واتسون خوشبختم گفتم همچنین و لبخندی به هم زدیم توی کلاس من و ژانیا کارای گروهی و با هم انجام دادیم بعد از کلاس کلی بهمون مشق داد و تصمیم گرفتیم بریم کتابخانه
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
لطفا
پارت بعد
💕
بالاخرههه ماراللل
واییی اومددددد زودتر بزارررر پارت بعدیووو
حتما
اومد اومد هوراااا میشه من غششش کنم؟
😂😂