نام داستان:یک ساعت ویژه
دیروقت، خسته و عصبانی، از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.
_ بابا، یک سوالی از شما بپرسم ؟
_ بله، حتما. چه سوالی ؟
_ بابا، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول می گیرید ؟
با عصبانیت پاسخ داد : « این به تو ربطی ندارد. چرا چنین سوالی می کنی ؟ »
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
منم از این به بعد همین کارو میکنم
آخییی
حالم خوب شد
چقدر قشنگ بودددد
فرصصت