مایلی به مقداری جوک؟!P5

ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻗﺼﺎﺑﯽ، خیلی ﺷﻠﻮﻍ ﺑﻮﺩ ﻗﺼﺎﺑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﻫﺮﮐﯽ ﺁﻣﺎﺩﻩ میشد ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺻﺪﺍﺵ ﻣﯿﺰﺩ : ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﮐﯽ ﺑﻮﺩ؟ 😱 ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﯿﺎ ﺟﻠﻮ! 😂 ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ؟😱 ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ آﻗﺎ ﻣﻦ ﮔﺎﻭﻡ😂 ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺟﯿﮕﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ 😎 ﮔﻔﺖ: ﺟﯿﮕﺮ بیا جلو😂😂 ‌

هواپیما با اون عظمتش میوفته منِ دانش آموز که چیزی نیستم

‌روزی که پیتزامو با کسی تقسیم کنم ‌ميتونم تو آینه به خودم نگاه کنم، بگم خاک بر سرت عاشق شدی رفت😁

طرف از مغازه میاد بیرون غش غش میخنده میگن چی شده؟میگه سرکارشون گذاشتم پول دادم هیچی نخریدم😂

پدر به دختر : دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی ؟ دختر : دارم ماهو میبینم بابایی ! 🌝 پدر : پس بی زحمت به ماهت بگو موتورشو خاموش کنه ، صداش نمیذاره بخوابیم! 😅😂

بیشتر خانه های ایرانی امنیتش اینکه چراغ رو روشن میزارن که دزدا فک کنن کسی خونست اما خونه ما امنیتش بیشتر از این حرفا بود بابام دو جفت دمپایی هم میزاشت پشت در😂

همه ازم میپرسن امتحاناتو چیکار کردی ولی هیشکی نمیپرسه امتحانا با تو چیکار کرد :)))))))))))

ولی ‏رياضی تا جایی شيرين بود كه نی ميخريديم دسته‌های ده تايی درست ميكرديم، ازون به بعدشو نفهميدم🫤😂

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﭘﻴﺶ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ ﻣﻴﮕﻪ ﺍٓﻳﺎ ﻛﺴﻰ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻴﻜﻨﻪ؟ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ :ﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ : ﺗﻮ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻛﻒ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﻧﺪﻳﺪﻯ ﻓﺎﻟﮕﯿﺮ : ﻗﻴﺎﻓﺘﻮ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ😐😂

حیف نون استخدام راديولوژی ميشه، مريض مياد جواب عكسشو بگيره، جعفر ميگه قفسه سينت شكسته ولی با فتوشاپ درستش كردم،😎 دكتر هم نفهميد برو حالشو ببر! 😎😂😂

یه دونه کامنت بزار اینجا ثواب(صواب) ببری😔❤️

حیف نون استخدام راديولوژی ميشه، مريض مياد جواب عكسشو بگيره، جعفر ميگه قفسه سينت شكسته ولی با فتوشاپ درستش كردم،😎 دكتر هم نفهميد برو حالشو ببر! 😎😂😂

افسر داشته امتحان رانندگي ميگرفته از حیف نون ميپرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ حیف نون ميگه: برف پاك كن جناب سروان! افسر تعجب میکنه، ميپرسه: يعني چي؟ یارو ميگه: جناب سروان، يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف😀😂

‌یه وسیله تو دستشویی هست ، ﺍﺳﻤﺶ ﺩﻣﭙﺎﯾﯿﻪ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺩﻡ ﭘﺎ ﻧﯿﺴﺖ !!! ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﻧﻔﺮ ﻗﺒﻠﯽ باﻝ ﺑﺎﻝ ﺯﺩﻩ ﺗﺎ دم در 😂

طرف تو گوگل نمیتونه ثابت کنه که ربات نیس بعد ب دختره میگه من به بقیه فرق دارم اینو بهت ثابت میکنم.

‏با مامانم رفته بودیم گاوداري داییم. یهو داییم تتوی روی بازومو دید گفت مسعود این چیه؟ . . . . . . مامانم با حرص گفت کار منه داشتیم میومدیم اینجا روش علامت زدم با گاوای شما قاطی نشه! @__@

روزی شخصی نزد بزرگی رفت و گفت سوالی دارم که نمیتوانم جلوی جمع بگویم بزرگ حاضران را بیرون کرد و شخص سوالش را پرسید ولی چون همه رفته بودند بیرون کسی نمیدونه چه سوالی کرد و چه جوابی شنید!😂😂