12 اسلاید صحیح/غلط توسط: Charlotte انتشار: 3 روز پیش 15 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلاممم
ببخشید واسه تاخیر درگیر درسام بودم🥲❤️
وقتی وارد خونش شدم با یه فضای خیلییی بزرگ روبهرو شدم. خدمتکارا مارو هدایت کردن و رفتیم توی سالن پذیرایی نشستیم.
لیدیا:خوشحالم اینجایید ممنونم که تصمیم گرفتید به من کمک کنید.
ویولت:مرسی که دعوتمون کردی وظیفه کمپانیمونه که هرجور شده ازتون حمایت کنیم
لوکاس:خب شروع کن تعریف کن
لیدیا: همونطور که میدونید من از ۶ سالگی وارد دنیای مجازی و تلویزیون شدم. با پدر و مادرم زندگی میکنم طرفدارای زیادی دارم. تاحالا شده یه اتفاق کوچیکی بیوفته ولی هیچوقت اینقدر جدی نبوده. انگار از تمام اتفاقات خانوادمون و راز هامون باخبره. حتی چیزهایی که من نمیدونم احساس میکنم داره از من برای اذ.یت کردن خانوادم استفاده میکنه. یادمه یک بار یه چیزی به دست پدر و مادرم رسید که رنگشون مثل گچ سفید شد
کمپانی و پدر و مادرم نمیخواستند که پای پلیس به این قضیه باز بشه برای همین مدیر گفت چندتا از کارکنان رو انتخاب میکنه که مراقب باشن و بتونن سرنخ پیدا کنن
لوکاس:مگه ما پلیسیم؟
لیدیا:شنیدم که شما از بچگی کاراته کار میکردید
ویولت:کییی؟تووو؟شوخی میکنیییی🤣🤣
لوکاس:چرا انقدر تعجب میکنی؟😐
ویولت:تو حتی نمیتونی کفشتو ببندی بعد کاراته بلدی؟🤣🤣
لوکاس:نه اینکه تو خیل....
لیدیا:و همچین شنیدم ویولت خیلی اهل ماجراجوییه.
ویولت:ولی با اینحال که مامور نیستیم. همچنین جدااا نمیدونم چطوری ما دو تا رو گذاشتن توی یه تیم.
لوکاس:خب فعلا هرچی شد خبرمون کن و سعی کن از تهدیداشون مدرک جمع کنی هرچیزه کوچیکی به ما کمک میکنه ما حواسمون بهت هست .
رفتیم بیرون و نشستیم توی ماشین
ویولت:ولی من مشکوکم
لوکاس:به چی؟
ویولت:چرا باید یکی از کارمندای شرکت رو انتخاب کنن وقتی میتونم یه کارگاه خصوصی استخدام کنن؟
لوکاس:زیاد به مغز کوچولوت فشار نیار
ویولت:تو نمیفهمی که این چیزا رو در نظر نمیگیری😒
لوکاس:باشه خانوم کوچولو فهمیدیم تو بهتری
ویولت:این چیزیه که واضحه اصلا نیاز نیست بگم. منو دم ایستگاه مترو پیاده کن با مترو میرم
لوکاس:نچچ
ویولت:ها؟
لوکاس: باید خونه رو یکم زیرنظر بگیریم.
ویولت:واییی دوباره چندساعت دیگه باید تورو تحمل کنمم؟
لوکاس:نه اینکه من خیلی دوست دارم پیشت باشمم. نشسته بودیم تو ماشین و خونه رو زیرنظر گرفته بودیم. البته من زیر نظر گرفته بودم چون آقا سرشون تو گوشی بود داشتن بازی میکردن
ویولت:یه وقت خسته نشیی
لوکاس:نگران نباش اصلا خسته نیستم
یه چشم غره حسابی بهش رفتم. یهو دیدم یکی از کنار خونه ی لیدیا رد شد. شبیه...شبیه ارن بود. انگار از قصد از اونجا رد شد که من ببینمش. یه لحظه مکث کرد، برگشت رو به ماشین و بهم چشمک بهم زد.
یه نگاه به لوکاس کردم که ببینم متوجهش شده یا نه. دیدم نه. خیالم راحت شد و خواستم دوباره بهش نگاه کنم که دیدم غیب شده و دقیقا کمتر از سه ثانیه بعدش...
آژیر خطر خونشون بلند شد
مرسی که خوندین کیوتیااا. پارته بعدی هم به زودی میزارم فقط اگه دیدین طول کشید بدونید توی صف بررسیه.
موفق باشیدد💖
ناظر جان خدا قوت. مرسی که وقتت رو گذاشتی موفق باشیی
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالی بود خیلی منتظر بودم
مرسی که با این همه مشغله ادامش دادی 💜💕
چالش : سکوت
عزیزی✨️🤍
🤍💗
وای اومدم دیئم تو تازه ها پست گذاشتی یا نه دیدم نه رففتم تست بررسی کنم دیدم تستت اونجت بود خیلی خوشحال شدم ناظرش بودم
ج.چ:فک کنم سکوته اره
وایییی مرسییی. هی گذاشتم هی به خاطر دلیلای مسخره رد کردننن.❤️✨️