خب این پارت یکم غم انگیزه و خی یکم هم طولانی تر ه و یکم هم عجیبه امیدوارم خوشتون بیاد
از زبون ادرین:رفتم خونه و دویدم سمت اتاقم.میدونستم یکی دیگه رو دوس داره وای نمیدونستم لوکا رو دوست داره. نشسته بودم و گریه میکردم. پلک بهم گفت:بهتره بری و باهاش صحبت کنی.
گفتم:فکر خوبیه پلگ was up
و به کت نوار تبدیل شدم.پیداش کردم و همه چیز رو براش تعریف کردم.گفت:ببین...خب درسته...ولی تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوس داشته باشه...خب؟تیم...باشه؟
آه بلندی مشیدم و گفتم:باشه.😔و سرمو پایین انداختم پایین.
چونه مو گرفت و سرمو گرفت سمت بالا.بهد یویوش رو در اورد و رفت و من تنها شدم.شعرمو خوندم:یک گربه ی تنها روی پشت بوم...نشسته اینجا بدون بانوش
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالیییییییییی بوددددددد پارت بعدی هم زود بذار 💐💐💐 بهتست های منم سر بزن 💐💐💐💐
سر زدم عزیزم
راستی لایک هم کردم
تست های بعدی هم نوشتم ولی تو صف انتظاره
الان آدرین توی جوانی سکته کرده؟!
سکته کردن توی جوانی یعنی مرگ.تا حالا فقط ۱۴نفر توی دنیا از دستش زنده موندن.
داستان تون خیلی زیبا بود.
فکر کنم آدرین پانزدهمین نفر باشه
سکته نکرده نزدیک بوده سکته کنه عزیزم
خدارو شکر.