شروع زندگی جادویی من p7

بعد گروه‌بندی به اتاق اجتماعات گروهمون گیریفیندور رفتیم. اتاقی بزرگ که با رنگ های قرمز و زرد پر بود رنگ قرمز نشانه ی شجاعت بود و زرد برای دوستی در یک گوشه ی اتاق یک اتاق دیگری بود که چون ظرفیت اتاق ها پر بود من به همراه ربکا ، هرماینی ، هرمیون ،اما و لونا اونجا رفتیم اما پسرا هم بودند بعد از ورود به اتاق فهمیدم که همون اتاق دوتا اتاق بزرگ داره . خیلی بزرگ اما نه زیبا ، پس شروع به رنگ کردن کردیم پسرا زود خسته شدن اونها برای اتاقشون از رنگ های سرد استفاده کردن اما ما دخترا نه ما از رنگ کرمی با تناژ گرم استفاده کردیم سپس ی کتابخانه ی بزرگ سر تا سری زدیم بعد ی طبقه زدیم و تخت ها رو روی طبقه گذاشتیم . سپس شومینه رو روشن کردیم و یک پک از میز و صندلی روی اون گذاشتیم . تخت من کنار پنجره بود اتاق کلا دو پنجره داشت که یکیش طبقه ی بالا کنار تخت من بود روی اون پنجره بالش گذاشتیم . حالا که فکر میکنم اون اتاق منبع انرژی های خوبی بود که می تونست باعث آرامش بشه. و حالا ما فردا اولین کلاسمون رو داریم با پرفسور مک گونال و ما باید زود برسیم.

(فردا صبح) ساعت شیش و نیم بیدار شدیم ما دخترا تا هفت آماده شدیم پسر ها رو بیدار کردیم اما اونا گفتن که خودشون میان ما هم آماده شده بودیم پس دلیلی نداشت که وایسیم رفتیم سر کلاس اولین نفر رسیدیم نیم ساعت بعد از ورود پرفسور پسر ها آمدن اما پرفسور داشت تغییر شکل رو به ما یاد می‌داد و به گربه تبدیل شده بود هنگام ورود پسرا هم در حالت تغییر شکل بود وقتی پسرا وارد شدن رون گفت خب فعلا که اون پرفسور اخمو نیومده اما باید زود تر بیایم بعد پرفسور از رو میز پرید و به حالت طبیعی برگشت رون با تعجب او رو نگاه کرد هری گفت ببخشید که دیر کردیم ما راهمونو گم کرده بودیم پرفسور گفت فکر کنم که برای پیدا کردن جاتون نیازی به راهنمایی نداشته باشید سپس پسر ها نشستن و زنگ کلاس به پایان رسید

زنگ دوم بود . حالا ورزش داشتیم باید یاد می گرفتیم چجوری سوار جارو شیم اولین نفر من انجام دادم . خب با وجود همچین پسرخاله ها ای طبیعی بود چون من خیلی با اونا رفت آمد دارم یا مامان خونه ی خاله یا خاله خونه ی مامان . بوروک و دروک در کار با جارو حرفه ای آن و مقام دارن فکر کنم دومین جستجو گر بشم چون کوییدیچ تغییر کرده و اینه که دوتا جستجو گر هست. بعد من اولین نفر هری بود همه تونستن اما هرماینی نه . نویل هم سوار جارو اما جارو رفت بالا و بعد نویل سقوط کرد. تمام تلاشم رو کردم با تردستی ای که ریگولوس بهم یاد داده بود جلوی سقوطش رو بگیرم اما نشد و نویل سقوط کرد و لباسش پاره شد. گوی فراموشی که مادر بزرگش براش فرستاد هم پایین افتاد و رفت زیر پای کراب و اون برداشت و انداخت به سمت دراکو دراکو الان وقت اذیت کردند اما دراکو گفت نه ناگهان پانسی پاریکسون اون گوی رو گرفت و سوار بر جارو بالا رفت

امروز ی تصمیم گرفتم که در هفته چند بار پارت بزارم به شرت ۵ الا ۷ بودن لایک ها بخاطر همین پارت ها کم حجم تر میشه دوستون دارم 💖