بعد از مدت ها
موقعی بود که دخترا باید وسیله هاشون رو از اتقا ها خالی میکردن و به سمت خوابگاه پسر ها میرفتن خیلی از دختر ها خوشحال بودن که با سال بالایی ها هم اتاقی شدن و وایولت تو این فکر بود که چجوری قراره تام رو تحمل کنه خیلی دلش میخواست با دوست های دیگش یعنی متیو و ریگولوس باشه اما چه فایده رفت سمت اتاق اول در زد صدایی نشنید پس
وارد اتاق شد و دید تام کنار پنجره نشسته و داره کتاب میخونه تصمیم گرفت چیزی نگه و آروم وسیله هاشو بچینه رفت سمت کمد اول که تام گفت:محض اطلاع اون کمد منه وایولت:باشه رفت سمت کمد دوم که دید چند تا وسیله توشه رو به تام کرد و گفت:اینا هم برای توعه؟ تام با ریلکسی تمام:آره یادم رفت بردارم بزار میام برمیدارم وایولت:پس زود باش تا ننداختمشون زمین
تام:جرئتش رو نداری همینطوری نزدیک کمد شد و وسیله هاشو برداشت گذاشت تو کمد خودش و رفت طرف وایولت و گفت:موندم چطور قراره با تو سر کنم وایولت با سردی کامل:پس خدا به دادم برسه بعد راه افتاد رفت تو سرسرا پیش دوستاش که مارینا گفت:وایولت چجوری گذشت وایولت:می خوای چی بشه همیشه بحث میکنیم دیگه متیو:هی حالا خوبه برادرشم و اینجا نشستم وایولت:من که چیز بدی به برادرت نگفتم می خوای بگما متیو:دارم شوخی میکنم بابا عه ریگولوس:خب بسه دیگه بریم ناهار بخوریم
رفتن ناهار بخورن وقتی تموم شد دامبلدور گفت:هنوز مشکل پیدا نشده تا اطلاع ثانوی به خوابگاه دخترا نرید وایولت دید یکی از دختر های سال دومی به سمت خوابگاه دخترا میره دنبالش کرد دید نیست یهو همون دختر جلوش ظاهر شد گفت:اینجا چیکار می کنی؟ وایولت با ترس:ام هیچی فکر کردم چیزی رو جا گذاشتم همون دختره:پیداش کردی باهم بریم وایولت:آره تو اینجا چیکار میکردی؟ دختره:منم مثل تو دنبال وسیله ای بودم یهو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
چجوریه که تام اینجا اینقدر درونگراست؟🥲💔
خودمم که نویسندم نمیدونم🥲
عالیییییییییییی
❤❤
بعدییییییییییییییییییییییییی
تروخداااااااااااا
حتما چون سرم یکم شلوغه نمیتونم امروز بزارم فردا حتما میزارم