یاداشت امروز:

امروز میترسم:از همه چیز:ازآدما:از دیوارا:از وسایلا:ازهر سروصدایی:از هر حرکتی:از تاریکی:از شب:از تنهایی: گلوریا+اگه واقعا میتونستی در کنارم باشی چی؟ امروز به هرچیزی فکر میکنم=به مرگ+به زندگی=به آدما+به رفتارا+به آیندهه+به گذشته+

گوش میدی گلوریا؟ فکر میکنم اگه از بچگی شجاع بودم چی؟آیا واقعا من وقتی یک ماهه بودمم این طوری بودم؟ آیا من از نوزادی خجالتی بودم؟آیا من از بچگی ترسو بودم؟آیا من از وقتی به دنیا اومدم اینقدر پست بودم؟آیا من وقتی به دنیا اومدم+من+نبودم؟ آیا از بچگی من میدونستم که آدما چقدر وحشتناکن؟چقدر میتونن دروغ گو دورو و عصبانی و بداخلاق باشن؟آیا من خودم خواستم که مثل اونا باشم؟آیا من واقعا قبول کردم؟آیا این تقصیر منه؟

گلوریا:فکر میکنم به اینکه چه چیزی منو شاد میکنه؟ آیا همیشه لبخند زدن یعنی اینکه تو از عمق وجودت شادی؟آیا سخته که هروز با این فکر بیدار شی که زود تر شب بشه؟گلوریا گوش بدهه+ من فردا صبح بیدار خواهم شد با طلوع طلایی خورشید توی آسمون مه آلود که ابرای سیاه دارن میان به سمت خورشید خدایا:ازت سپاسگزارم::

وقتی که خورشید کاملا توی مه گم بشه باز فکر میکنم:نگاه میکنم به اطرافیانم که آروم به خواب رفتن: بلند میشم اینبار بدون اینکه کسی منو مجبور کنه:بیدار میشم تا به دنبال چیزی برم که میخوام بیدار میشم تا کسی بشم که میخوام بیدار میشم تا دنبال خودم برم:تا خودم رو پیدا کنم گلوریا

میرم به دنبال خودم:کسی که خیلی وقته از دستش دادم وقتی این مسیر طولانیورفتم آیا خودم رو خواهم یافت؟ آیا گلوریا:تومنو خواهی شناخت؟ آیا من تو رو پیدا خواهم کرد؟