انچه گذشت : وارد قطار شدیم با سه تا دوست یعنی متیو و انتونی و رز اشنا شدیم بعد یه دختره با موهای قهوه ای رنگ اومد و ودنبال وزغی میگشت اما متوجه شد که ما ندیدیم پس رفت (ناظر جون لطفا رد نکن)
دختره که رفت متیو گفت : چه قدر بامزه بود با اون موهاش😂چند وقته موهاشو شونه نکرده؟😂همه با تعجب بهش نکاه میکردیم که من سکوت جمع و خنده متیو رو شکستم گفتم :بس کنید متیو اصن کار خوبی نیست مسخرع کردن بقیه ! اونم ساکت شد و خندش بند اومد
.. «دو ساعت بعد» ..
ما داشتیم راجب واکنشمون وقتی نامرو دیدیم و چیکار کردیم و اینا حرف میزدیم که مسئول قطار از پشت بلند گو گفت : دانش اموزان و مسافران محترم شما به هاگوارتز رسیدید لطفا از جایتان تکان نخورید تا قطار کاملا بایستد . بعدش قطار خیلی سریع وایساد جوری که پرت شدیم جلو ولی بعد خودمون رو جم و جور کردیم و وسایل رو بزداشتیم و پیاده شدیم موقع از قطار چیز خاص و عجیبی ندیدیم اما ماجراهای عجیب و جادویی ما از همان روز و همان ساعت اغاز شددددد....
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالییییی
فرصتت
،🪅🍉
عالی و جالب فرصت؟