
🦋🌟🦋🌟🦋🌟🦋
با بچه ها سوار کوپه ای شدیم که متیو و رز نشسته بودن مگی و لینورا و انتونی به نوبت رفتن تو کوپه و منم اخر سر داشتم میرفتم که دیدم دوباره سر و کله دراکو پیدا شد اما ایندفعه مشکلش من نبودم با یه تنه از کنار من رد و وایساد حلو در کوپه و طورایی به لینورا نگاه میکرد من رفتم تو کوپه و نشستم و اصلا نگاهمم به دراکو ننداختم و تو دلم گفتم : عالیه، شروع شد باز ، از همین لحظه اول باید تحملش کنم . یهو دراکو صداشو بلند کرد و گفت لینورا با توعم ورا مخل نمیدی ؟ فهمیدم قضیه خواهر و برادریه محل ندادم و نگاهمو انداختم به پنجره که قطار شروع به حرکت کرد . دراکو از جلو در کوپه رفت کنار ولی به لینورا گفت بزار برسیم مدرسه ... یه جورایی میگفت انگار که با لینورا دعوا داره از لینورا پرسیدم : قضیه چیه ؟ چرا اون انقدر عصبانیه ؟ لینورا : چیزی نیست به خاطر اینکه تو تابستون به شما نامه مینوشتم ناراحت شده چیزی نیست خودم حلش میکنم . من : لینورا اگه کمک خواستی منم هستم . لینورا : نه بابا کمک چیه لازم نیست قضیه خواهر و برادریه خودم حلش میکنم . من : باشه اوکی . ما شش نفر داشتیم از تابستان میگفتیم و برای همدیگع تعریف میکردیم که چه اتفاقاتی افتاده که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم و به خودمان اومدیم دیدیم از بلندگو صدا میکنن : دانش اموزان و اساتید مخترم هاگوارتز به مقصدر رسیدید لطفا ارام پیاده شوید . وسایل و چمدان هایمان را برداشتیم و از قطار پیاده شدیم . برخلاق پارسال که هاگرید مارو با قایق به هاگوارتز میبرد ، ارشد های هر گروه مارو به سمت مدرسه راهنمایی میکردن .
به هاگوارتز رسیدیم ،از راهرو ها گذشتیم ، به سرسرا رسیدیم و وارد شدیم . دامبلدور و بقیه استادان منتطر ورود ما بودن همه رفتیم سر جاهایملن نشستیم اما کمی بالاتر چون جا خالی بود برای دانش اموزان سال اولی . بعد از چند دقیقه سال اولی ها رسیدن و پس از گروهبندی به سرجاهایشان نشستند . من بقیه به سال اولی ها خوشامد میگفتیم و سالن همهمه بود که مثل پارسال پروفسور دامبلدور مارو ساکت کرد و شروع به سخنرانی کرد . برای ما حرفهایش تکراری بود چون از قوانین مدرسه و درس ها و اساتید میگفت اما سال اولی ها باید با دقت گوش میکردند . پس از سخنان بسیار گوهر بار دامبلدور خوابگاه هایمان مشخص شد و راه افتادیم . تو مسیر ما دخترا از پسرا جدا شدیم و به سمت خوابگاه خودمون رفتیم . داشتیم میرفتیم که سر و کله دراکو با دوتا دوستاش پیدا شد . من برعکس پارسال ، امسال تصمیم گرفته بودم که جلوش وایستم و نزارم به من و دوستام اسیبی بزنه پس بهش گفتم : چی شده ؟ چی میخوای از جون من و دوستام ؟ خسته نشدی هر جا میریم دنبالمونی ؟ دراکو : اوه اوه ببین کی اینجاست . ببخشید جوجه کوچولو ندیدمت ولی الان با خواهرم کار دارم سر وقت به حساب تو هم میرسم. و دست لینورا رو کشید و رفت . من و مگی و رز یه نگاه به هم کردیم یه نگاه به لینورا که داشت توسط دراکو کشیده میشد و دوست نداشت باهاش بره .
من بیشتر نگران لینورا بودم چون میدونستم داشتن همچین برادری چه حسی داره البته خودم ابجی دارم ولی میفهمم اما کاری از دیت من بر نمیومد چون مشکل خواهر برادری بود . من و مگی و رز به سمت خوابکاه دخترونه هافلپاف رفتیم و چون خسته بودیم فقط لباس هایمان را عوض کردیم و خوابیدیم .... صبح روز بعد با صدای زنگ ساعتم بیدار شدم و یادم افتاد ایوای امروز کلاس داریم سریع مگی و رز رو هم بیدار کردم و پاشدیم اماده شدیم و رفتیم سر کلاس . کلاس گیاهان جادویی داشتیم چهار تا گروه جمع بودیم و من تا لینورا رو دیدم سریع رفتم پیشش تا بپرسم قضیه دیشب چی بود . داشت توضیح میداد که برای همون نامه نوشتن ها بوده و اینا که خانم (اسمشو یادم نی) اومدن و کل کلاس ساکت شد شروع کرد به معرفی خودش و گفت (یادم نیس)هستم (-خب تو که یادت نیست چه اسراریه داستان بنویسی ؟ 😂)معلم درس گیاهشناسی و امروز میخوام راجب مهر گیاه بهتون بگم ، از ریشه این گیاه برای درمان بیمارانی که خشک شدن استفاده میشه و اینا حالا میخوایم الان انتقال دادنشون به یه کلدون بزرگتر رو یادتون بدم . خب صدای بسیار بلند ریشه این گیاه باعث مرگتون میشه البته نگران نباشید این گیاه ها جوان هستن و فقط باعث بیهوشی میشن اما برای احتیاط این گوشگیر هارو خیلی خوب روی گوشهایتان قرار بدین . خب حالا گیهو اینجوری بگیرید و از گلدون بکشید بیرون .
همه بچه ها اینکارو کردن و محیط رو صدای جیغ زیادی گرفته بود ولی گوش گیر ها جلو صدارو میگرفت تا اینکه نویل غش کرد چون گوشگیر رو خوب روی گوشش نزاشته بود . کلاس تموم شد و رفتیم استراحت بین دو کلاس انقدر شیش تایی باهم مسخره بازی دراوردیم و خندیدیم که اصن نفهمیدیم یکساعت چه طور تموم شد برگشتیم به سالن برای شروع کلاس دوم خستم ، ادامش پارت بعدی که نمیدونم کی قراره بزارم 😊😁 و اینکه مرسی از همکاری های کاربر « 🌊☆𐙚˙♬𝓗𝓪𝓷𝔂 »که مرا در نوشتن و ایده پردازی داستان همراهی میکنن و نقش لینورا رو به عهده دارند 🌟🦋🌟🦋🌟🦋🌟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
مرسی عزیزم
عالیییییییییی
مرسییی
مرسی و با تشکر از مهربونی شما
عزیزم من کاری نکردم
من فقط نوشتم
به هر حال خیلی مهربونی😉
خوبی از خودتونه 😊
وایی مرسی فرشته🩰✨️🎀🛐
عالییی بوددد زود بعدی رو بزار
چشم اگه بتونم میزارم 😊
مرسییی
فرصت