انچه گذشت : روز رفتن به کوچه دیاگون برای خرید وسایل از ذوق خیلی زودتر از بقیه بیدار شدم و اماده رفتن شدم بعدش خانواده بیدار شدن و بعد از صبونه من و مامانم راه افتادیم ... (ناظر جون رد نکن )
من و مامانم راه افتادیم پدرم هم رفت سر کار ولی هلن تنها موند بهش گفتیم که تا قبل از ظهر میرسیم بهتره بمونی خونه و اونم قبول کرد اما مامانم براش خوراکی و ایناهم گذاشته بود که اگه حوصلش سر رفت همراه دیدن تلویزیون اونارو بخوره من و مامانم راه افتادیم کوچه هارو یکی پس از دیگری رد میکردیم تا که رسیدیم به یه بن بست که انتهاش یه دیوار اجری تقریبا قدیمی بود مامانم رفت جلو چوب دستی که چند روز پیش به من نشون داده یود و الان همراهش بود رو از کتش (کت زنونه که خانوم ها میپوشن) در اورد و روی چند تا اجر زد اولش تعجب کردم ازین کهچرا اومدیم اینجا و اینکار عجیب چیه اما با خودم گفتم شاید یه در وروده و اینم طرز در زدنشه اما طولی نکشید که اجر ها شروع به حرکت کردن و یه راه باز شد من و مامانم وارد شدیم و من چیزی که میدیدم رو باور نمیکردم
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالیییییییی🥺💚💚
@🦋Helen
باورت میشه من هنو معنی اینو با بک رو نفهمیدم 😅منظورتون چیه ؟😂البته یه کاربر تازه کارم
______
مشکلی نیست
فرست یا فرصت همون first هستش به معنی اول
یعنی اولین کامنت
بک میدم یعنی فالوم کن فالوت میکنم
بک بده یعنی فالوت کردم فالوم کن
مرسی 😀
پس الان بک بده قربان دستت😺
فرصت
باورت میشه من هنو معنی اینو با بک رو نفهمیدم 😅
منظورتون چیه ؟😂
البته یه کاربر تازه کارم