
سلام نوه های گلم خوبید؟ خوشین؟ سلامتین؟ امروز مامان بزرگ اومده براتون ؛ چند تا افسانه بگه از زمان خودش و مامانبزرگ هاش پس بیاید مثله همیشه ؛ دور مامان بزرگ لیلی بشینید ؛ چای بنوشید و به من گوش کنید..

تو باور مردمان ایران باستان، یه موجود نامرئی وجود داشته که اکثرا شبها موقع خوابیدن آدمها سر و کلهش پیدا میشده. به این موجود بَختَک میگفتن. وقتی آدما میخوابیدن، بختک سراغ اونا میرفته و روی بدنشون میافتاده؛ طوری که اون افراد دیگه نمیتونستن تکون بخورن و انگاری بدنشون قفل میشده. تو این حالتِ عجیب، فردی که بختک افتاده روش، لحظات خیلی سختیو میگذرونده؛ چون تو اون لحظه خواب نبوده و هوشیار بوده اما دست و پاش قفل میشده و نمیتونسته تکونشون بده و احساس ناتوانی میکرده.

یه عده دیگه اعتقاد داشتن که بختک به عنوان یکی از موجودات افسانه ای ایرانی به درون آدم رخنه میکنه و بدن فرد رو در کنترل خودش میگیره. همین اصطلاح معروفِ بختک افتاده رو زندگیِ فلانی هم از همین افسانه معروف ایرانی وارد ادبیاتمون شده. یه سری باورهای دیگه هم دربارۀ بختک وجود داره که میگه بختک، کنیزِ اسکندر بوده و وقتی که مُشکِ حاوی آب حیاتِ اسکندر توسط منقار کلاغ سوراخ شد و آب حیات رو زمین ریخت، این کنیز بلافاصله مشتی از آب حیات رو برداشت و نوشید. تو این لحظه، اسکندر که عصبانی شده بود با ضریه شمشیرش، دماغِ کنیزش رو بُرید.

کنیز، از گِل، برای خودش یه بینی ساخت و از اون به بعد، روی سینۀ هر کسی که به پشت خوابیده بود میپرید! تو این حین اگه فردی که خواب بود، میتونست دست بندازه و بینیِ بختک رو بگیره، بختک واسه جلوگیری از کنده شدن بینیش، یه مقدار از گنج اسکندر رو به اون فرد میداد تا دست از بینیش برداره! عوام معتقد بودن که بختک توی تاریکی و بهخصوص زیر درختا، توی جنگلها و باغها زندگی میکنه.

هُما؛ مرغِ سعادت طبق این افسانه، پرنده هما که در افسانهها و اساطیر ایرانی نقش مهمی داره، اگه سایهش رو سر کسی بیفته، اون فرد به سعادت و شکوه میرسه و به خاطر همینه که این پرنده به مرغ سعادت مشهور شده. تو حکایتها و قصههای ایرانی از هما به عنوان یه پرندۀ بیآزار و استخوانخوار یاد شده. توی سرستونهای تخت جمشید و بعضی از کندهکاریهای اونجا، میشه طرح و نقش این پرنده رو دید.

علاوه بر این توی خرابههای تخت جمشید، دو مجسمه سنگی از هما وجود داره که نشون میده این پرنده در اون زمان هم به عنوان مرغ سعادت مشهور بوده. هما توی ادبیات فارسی هم نمادِ شکوهه و خیلیها هما رو جز افسانه های ایرانی واقعی، دستهبندی میکنن.

نسناس؛ جانوری چهارچشم با رخساری سرخ طبق افسانه های ایرانی، این موجود یه جنه که بدنش نیمی از اعضای انسان رو داره؛ اون یه دست، یه پا و یه چشم داره و مثه انسان دارای دو جنس نر و مادهست. تو بعضی از حکایتها نسناس به عنوان جانوری با چهرۀ سرخ، چهار چشم، قد بلند با موی سبز معرفی شده که در نواحی هندوستان زندگی میکرده و اهالی هندوستان این موجود را مثل گوسفند میکشتند و میخوردند. اگرچه این موجود شکل و شمایلی شبیه انسان داره اما سرشت و خویِ انسانی در اون نیست.

سیمرغ؛ معروف ترین افسانه ایرانی سیمرغ شاید مشهورترین موجود افسانه ای ایرانیه؛ مرغی با بدن عقاب، پنجههای شیر و دُم طاووس که نقش کلیدی در داستانهای شاهنامه ایفا میکنه. محل زندگی سیمرغ که موجودی خردمند و داناست، کوه قافه. قدمت این مرغ افسانهای به دوران باستان میرسه. سام دستور میده که فرزند سفیدمو و سفید روی خودش زال رو توی بیابان رها کنن تا بمیره. سیمرغ زال رو با خودش به آشیانهش میبره و ازش نگهداری میکنه و پرورشش میده. سیمرغ علاوه بر شاهنامه در کتابای دیگهای مثل منطقالطیر عطار هم نقش مهمی داره.

مرغ آمین؛ پرندهی حاجت روا کُن! این موجود افسانهای، فرشتهایه که در حال پرواز دائما آمین میگه. طبق افسانه، اگه کسی حاجتی داشته باشه و حاجتشو بیان کنه و همون لحظه، مرغ آمین از بالای سرش بگذره، حاجت و خواستهش برآورده میشه. همچنین از طرف دیگه برخی هم معتقدن که حین گفتن نفرین هم اگه مرغ آمین از بالای سر فردی که داره نفرین میکنه بگذره، اون نفرین هم مستجاب میشه

قُقنوسِ خاکسترنشین از این پرندۀ مقدس افسانهای توی اساطیر ایران هم نام برده شده. این افسانه هم مثل سایر افسانه های جادویی واقعی کمنظیره. ققنوس یه مرغ کمیاب و تنهاست که هیچ جفتی نداره و مطابق با اون زایشی هم نداره. اما نکتۀ ویژه دربارۀ ققنوس اینه که گفته میشه این پرنده هر هزار سال یک بار، روی کوهی از هیزم میشینه و آواز سر میده و هنگامی که از آواز خودش به وجد میاد، آتشی برپا میکنه و وقتی در آتش میسوزه از خاکسترش تخمی به وجود میاد که از این تخم یه ققنوس دیگه متولد میشه. این پرنده تو فرهنگ ایران، نماد عمر دوباره و جاودانگیه. همونطوری که افسانه درخت ساکورا در ژاپن چنین هویتی داره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!