"برای چیزهایی که به آنها باور داری بجنگ، اما چنان که دیگران نیز خواهان همرزمی با تو شوند." تنها تفاوتی که روث گینزبرگ، بانوی اول دیوان عدالت آمریکا با دیگر زنان هم دوره ی خود داشت عزم و اراده ی شکست ناپذیرش بود.
در دنیایی که هنوز بعضی از آدم ها فکر میکنن حقوق زنان یعنی اجازه داشتن برای انتخاب رنگ لاک ناخن، روث بیدر گینزبرگ مثل یک مشکل بزرگ در سیستم ظاهر شد. زنی کوچکجثه با ذهنی بزرگتر از کل دیوان عالی. روث در سال ۱۹۳۳ در بروکلین متولد شد؛ زمانی که جامعه هنوز به زنان میگفت "هوش خوبه، اما یه همسر خوب از همه چیز بهتره." اما اون تصمیم گرفت اولی رو انتخاب کنه و با دومی چندان کنار نیاد. در دانشگاه هاروارد از معدود زنان کلاسش بود، جایی که استادها ازش میپرسیدن چرا جای یه مرد رو گرفته. همونجا بود که تصمیم گرفت تمام عمرش رو صرف اثبات اشتباه اونها کنه. وقتی در دههی ۷۰ وارد دنیای قانون شد، دادگاهها هنوز فکر میکردن تبعیض جنسیتی فقط مشکل زنهاست. روث با خونسردی و منطق فوق العاده ش یکییکی پروندهها رو جلو برد، تا جایی که حتی قضات مرد هم کمکم فهمیدن زن بودن جرم نیست! اون مثل کسی بود که در جنگی طولانی با سلاح صبر میجنگید، نه خشم. اون انتقام نمی خواست، بلکه خواستار تغییر بود.
روث هیچوقت دنبال قهرمان بودن نبود، قهرمان شدن نتیجهی ناخواستهی لجاجت درستکارانهاش بود. اون فقط میخواست قانون منصف باشه؛ همون قانونی که بارها خودش رو از اون بیرون انداخته بود. در جهانی که صدای زن رو احساساتی میخواندند، روث با استدلالهاش نشون داد که عقل و عدالت جنسیت ندارن. شاید بزرگترین درسش هم همین جمله باشه: «برای چیزهایی که به آنها باور داری بجنگ، اما چنان که دیگران نیز خواهان همرزمی با تو شوند.» اون فهمیده بود که خشم، اگرچه سوخت قدرتمندیه، اما دوام نداره. تغییر واقعی با شرافت و استدلال اتفاق می افته نه با فریاد.
پدرش از مهاجران یهودی روس بود و مادرش زنی که بیشتر از هر چیز، آموزش و استقلال فکری دخترش رو جدی میگرفت. مادرش درست یک روز قبل از فارغالتحصیلی روث از دبیرستان از دنیا رفت، ولی اون تشویق همیشگیاش برای درس خوندن شد ستون زندگی روث. روث در دانشگاه کرنل تحصیل کرد، جایی که با مارتین گینزبرگ آشنا شد؛ مردی که شوخطبعیاش احتمالاً باعث شد ازدواجشون در دنیای خشک حقوق دوام بیاره. ازدواجی که بر پایهی احترام واقعی بود، نه کلیشههای خانمدرخانه و آقایموفق. اون دو تا آخرین روز زندگی مارتین در سال ۲۰۱۰ همراه هم موندن، و بله، مارتین کسی بود که همیشه میگفت: "روث از من باهوشتره، من فقط زودتر حرف میزنم." بعد از ازدواج، روث وارد دانشکده حقوق هاروارد شد. از ۵۰۰ دانشجو، فقط ۹ تاشون زن بودن. رئیس دانشکده ازش پرسید چرا جایی که میتونست به یه مرد برسه رو گرفته. میشد تصور کرد که اون لحظه در ذهن روث، فهرست بلندی از اصلاحات قانونی شکل گرفته! بعدها تحصیلاتش رو در کلمبیا تموم کرد و یکی از معدود زنانی شد که در رأس کلاسش فارغالتحصیل شدن. اما بعد از اون همه افتخار، هیچکس حاضر نبود بهش شغل بده. چون زن بود. چون مادر بود. چون سیستم از عقلانیت زنانه میترسید. این بخش زندگیش دردناک بود، اما همون درد آغاز مبارزهش شد.
در دههٔ ۱۹۷۰، روث به عنوان وکیل در اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا (ACLU) شروع به کار کرد و بخش حقوق زنان رو پایهگذاری کرد. اون با دقتی مثالزدنی پروندههایی رو انتخاب میکرد که تبعیض علیه زنان و مردان رو در قانون نشون میداد. نکتهی جالب اینه که بعضی از پروندههاش برای مردانی بود که مورد تبعیض قرار گرفته بودن، چون میخواست ثابت کنه برابری جنسیتی فقط دغدغهٔ زنان نیست، بلکه مسئلهٔ عدالت انسانیه! در سال ۱۹۹۳، رئیسجمهور بیل کلینتون اون رو به عنوان قاضی دیوان عالی معرفی کرد. سنا با رأی تقریباً قاطع تأییدش کرد، و از اون به بعد، روث تبدیل شد به یکی از صداهای ثابت عدالت در میان شلوغی سیاسی و ایدئولوژیک آمریکا. در سالهای آخر، با وجود سرطان و جراحی و درد، از کار کنار نکشید. هنوز سر جلسات حاضر میشد و با چنان انرژیای مقاومت میکرد که نسل جوان بهش لقب "Notorious RBG" دادن. بالاخره بعد از مقاومت های شجاعانه و سرسختی شکست ناپذیرش در ۱۸ سپتامبر ۲۰۲۰ درگذشت، درست چند هفته قبل از انتخابات ریاستجمهوری. مرگ روث فقط سوگواری نبود؛ شوکی سیاسی و فرهنگی بود. مردم بیرون دادگاه جمع شدن، شمع روشن کردن، و سوگواری کردن.
میراث روث هنوز زندهست، هر بار که زنی برای حقوق خودش حرف میزنه، یا مردی متوجه میشه برابری تهدید نیست، بلکه نشونهی تمدنه. زن بودن ضعف نیست؛ بلکه شکل دیگری از قدرته، اگه دنیا از نگاه محدود خودش بیرون بیاد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)