......
مرد سرش را به پشتی مبل تکیه داده و دود سیگار را که مشامش را قلقلک میدهد به ریه هایش میکشد. اینکه میتواند بوی مرگ یا زندگی باشد به روح آدمیان بستگی دارد. درحالی که کریس شجاعتی برای شکافتن سکوت ندارد، مادام در آن سمت اتاق لیوان نوشیدنی اش را روی میز عسلی میگذارد. هرچقدر هم که ظریف باشد سکوت شکافته شده ظرافتش را بی اهمیت رها میکند. حرف های زیادی بین آن دو به یادگاری های خاک خورده پیوسته بود و یادگاری ها قصد نداشتند با غبارشان وداع کنند. به احترام دو تنی که در یک شب با هم پر کشیده بودند، هنوز پارچه های سیاه به تن داشتند و چهره هایشان ناخوانا بود. زن با انگشت سبابه اش شیار های دستهی صندلی را لمس میکنند و کریس پس از نفسی عمیق دستی به صورتش میکشد و موهای شلخته اش را به عقب میراند:« بچه ها کجان؟»
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
لعنتی هرچی بگم عالیه کم گفتم واقعا واسه خودش داستانت خداست
مرسی زن=))💕
خواهش
عالیی
مرسی=))
*فقط
این یه شاهکاره ، فقطو همین ، یه شاهکار
وای،
مرسی💝✨