چیزی برای معرفی نیست
با بلند شدن صدای بسته شدن در اصلی کلیسا به آرامی چشمانش باز کرد و جلوی مجسمه دوباره ادای احترام مذهبی کرد و برگشت و با پدر روحانی مواجه شد که با لبخند درحال تماشای اوست. پدر روحانی با لحنی ملایم گفت:_عذر میخوان که باعث شدم دعات قطع بشه. مرد جوان به سمت او رفت و جواب داد._نه مشکلی نداره خودم دعام تمام شد. پدر روحانی همین که سمت راه پله ای که در گوشه قرار داشت حرکت کند با صدای مرد جوان ایستاد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
فرست
خیلییی خوب بوددااا لطفا پارت بعدیی🤸🏻🎀
مرسی عزیزم حتما
عشق گرگعلی زیباست پارت بعدی پیلیززززز
گرگعلی🤣🤣 مرسی❤️🔥