
:)میخوام یچی بگم برای آرزو هاتون تا میتونید تلاش کنید حتی اگه بهش نرسیدید:)فایتینگ 💜
منم رفتم خابگاه و خوابیدم . . یک ماه بعد . خیلی با شوگا صمیمی شده بودم ...اونم همینطور..به جرئت میتونم بگم خیلی بهتر از ایانه ....فقط باید درکش میکردم و میفهمیدمش " علو" " سلام عشقم" " " ا/ت شی میخکوب شدم....صدای یونگی نبود ا/ت شی؟ " " جین هیونگ!" " تو شماره یونگی رو از کجا اوردی؟" " اا...ا.ا.." هیچی نداشتم بگم....چی بگم اخه بگم طرفشم؟ دوستشم؟ شماره اضطراریه:/ " ا/ت شی؟" " بله" " امروز تو کافه میبینمت" خداروشکر حداقل مجبور نشدم دروغ بگم...ولی استرس داشتم خیلی نگه از هم باید جدا شیم . . . تو کافه منتظر جین بودم و همش چشم به در بود یونگی هم زنگ نزده بود با دیدن جین تو چارچوب در رشته افکارم پاره شد..
.خودشو پوشنده بود تا کسی نشناستش ولی اون شونه ها مگه میشه از چشم دور موند؟ " خب ا/ت شی از کی شروع کردین؟" " یه ماهی میشه" " کسی خبر داره؟" " به غیر از یونا کسی نمیدونه ....که..شمام بهش اضافه شد" " ا / ت شی تو وضعیت یونگی رو میدونی مگه نه؟" " میدونم" " خب!" " ولی ما همدیگرو دوس داریم" " تو یه ماه مگه مشخص میشه؟...بعدشم اگه اون نداشته باشه چی مثل اینکه یونگی رو نمیشناسی....نمیترسی دلت بشکنه؟" " قرار نیست دلمو بشکنه" " " خب بهش زنگ بزن.....اگه انقد ازش مطمئنی" " چی بگم؟" " بگو بره به کمپانی بگه که با کسی قرار میزاره" " دیوونه شدی"
" مگع نمیگی دوست داره...زود باش دیگ" گوشیمو روشن کردم و خاستم بهش زنگ بزنم که مچ دستمو گرفت " ولی اگه نگفت.....بهم بزن" " جین هیونگ اون نمیتونه به این زودی بگه" " مگه نمیگی دوست داره...بجنب ...اگه اینطور نبود دست از سرش بردار" " من به اون نچسبیدم" " میدونم....من بیشتر از تو یونگی رو میشناسم.... میدونم میخای بگی حتی اگرم دوسم نداره خب باید شروع کنیم که یه مدت بعدش بفهمیم همدیگرو میخایم یا نه....ولی نکن ......مطمئن باش یه چیزی میدونم" گوش ندادم و به یونگی زنگ زدم ...هیچوقت فکرشو نمیکردم که ارزو کنم برگردم این موقع و هیچوقت...هیچوقت هیچوقت به یونگی زنگ نمیزدم یا اینکه حرف جینو گوش میدادم و زندگیمو نجات میدادم
بعد چندتا بوق جواب داد " جونم ا/ت " " یونگیا کجایی؟" " تو کمپانی...چطور؟" " پس باید یه کاری کنی" " باش بگو" " برو به کمپانی بگو داری با من قرار میزاری" چند ثانیه سکوت کرد " " ا/ت خوبی؟" " اره زود باش" " چی داری میگی ...من برم بهشون بگم ...مگه قرار نبود فعلا نگیم؟" " پس بیا بهم بزنیم" " ا/ت نکن" " تا ۱۰ دیقه دیگ جواب بده...بابای" زود گوشیو قطع کردم و مهلت حرف زدن ندادم...داشتم بزور بغضمو تحمل میکردم " چیشد" " ده دیقه دیگ جواب میده" . . صدای گوشیم بلند شد
چیشد؟" " گفتم" " چی؟" " گفتم بهشون..چی میخای دیگ ..راحت شدی " خیلی خوشحال شدمممم " آراسو ...پس بعدا میبینمت" " " دختره روانی" خنده ای کرد که از پشت گوشی دلمو برد " دیدی گفتم دوسم داره...بهشون گفت" " باش پس من میرم کمپانی که ببینم چه خبره....لطفا مراقب یونگی باش خودتم سفت باش و محکم ، هیچکس از فردای خودش خبر نداره" " چرا همتون دشمن من شدین ...مگه جرم کردم؟" " دوست شدن با یونگی خودش جرمه که این وسط یونگی مجرمه و مجازاتو میده...و تو باید مجازاتو بکشی....بی هیچ گناهی............بیخیال به جمعمون خوش اومدی خوشحال میشم بیای خابگاه یه سری بهمونبزنی ...خوش میگذره" هردو لپمو کشید " آراسو ...میام" " من فعلا میرم ..بای" " ممنون جین هیونگ....بای"
رفتم خابگاه و لش کردم ، تو زندگی من فقط سه چیز اضافی بود دانشگاه کار درس واقعا خسته بودم و دوس داشتم کنار یونگی یه خواب زمستونی ۱ ساله داشته باشم که این شده بود رویام کمی با یونگی چت کردم " چرا نمیای تو خونه من؟" " وا همینم مونده" " چرا خب..الان کمپانی میدونه و مشکلی ندارن ...خونه رو فردا مبله میکنم" " نمیشه خب دانشگاه نمیزاره" " بگو میخام با دوستم بمونم" " ببینم چی میشه ...فردا بهت خبر میدم" " اوک عزیزم ..پس اگه شد خونه رو با سلیقه خودت بچین" " چرا اینقد زور اوردی؟" " چون کار دارم باهات" " " دیوونه...فکر نکن چون میام خونت میزارم کاری کنی" " تو بیا ..اگه خودت التماسم نکردی باهات ***(پ.ن=سانسور های بیگ هیت خب خودتون میدونید منحرفی ها رو نمیزارم:/) داشته باشم" " هار هار هار ..بخاب ببینم" " شب بخیر عزیزم" " هوم شب بخیر"
تک خنده ای کردم...واااو این پیشی بی حس پس ازین حرفام بلده تو فکر رام کردن این پیشی بودم که خابم برد . . . . . بعد کلاس رفتم پیش اقای هیون مین " سلام" " اوه ا/ت شی ..همه چی خوبه؟" " بله فقط یه سوال داشتم" " بپرس" " میشه ازین به بعد با دوستم زندگی کنم؟" " دوستت کیه؟" " دانشگایی نیست ینی دوست پسرمه" " خب ببین ا/ت این کار قوانین و مراحل های خودشو داره ما که نمیتونیم همینجوری بگیم باشه و تموم...فردا بلایی سرت بیاد ما باید پاسخگو باشیم درست میگم یا نه؟"
" درسته ولی خب باید چیکار کنم؟" " بزرگتر از تو؟" " بله ..۱۰سال" " ۱۰ ساااال ....خب تو مطمئنی؟" " بله" " باش خوبه پس باید بیاد اینجا یه سری مدارک بیاره بعد اینجا ادرس خونه و همه چیو ازش میگیریم بعد باید تعهد بده که هر بلایی سرت بیاد اون پاسخگو.....یه چیزی مثل سرپرستت میشه" اها فهمیدم" " همین دیگ" " خیلی ممنون" " خواهش میکنم عزیزم...بسلامت" . خب خداروشکر اینم حل شد...زنگ زدم به یونگی تا بگم بهش " جونم " " خب گذاشتن ولی باید بری پیششون با یه سری مدارک و اونجا باید تعهد بدی" " کجا..چرا" " دانشگاه دیگ" " چرااا" " مگه نگفتی بیام خونت" " اها اوک بیب کی برم؟" " فردا دیگ" " باش" " فعلا" " بای"
فرداش یونگی اومد دانشگاه و همه کارارو کرد وایییی خدا بعد من برم تو خونه اون درس برام خونده میشه؟ تمرکز دارم؟ اصلا لش دارم برم سرکار؟ اون که همیشه خونه نیست...تنهام " بیا بریم تموم شد" " باش" رفتیم تو شهر و کلی چیز میز واس خونه گرفتیم از خوراکی و غذا گرفته تااا لباس که خونه پر بشه وسایل خونه و اتاق و اشپزخونه رو هم به سلیقه خودم سفارش دادم . . . الان خونه تکمیل بود و با دست پر برگشتیم خونه ای کاش قلم پام میشکست..ای کاش کل خونه رو چیدیم که چند ساعتی طول کشید ...امروز نرفتم سرکار .
خسته بودم و لشششش رو مبل دراز کشیدم...ساعت ۳ نصفه شب بود و تازه خونه رو تموم کردیم البته ۲ ساعت اولشو کارگر هم داشتیم خلاصه مثل اسباب کشی های تو ایران نبود که پدر ادمو در بیاره:/ . . . یه شام سرسری خوردیم و یه اتاق انتخاب کردم و رفتم خابیدم اونم تو اتاق خودش خابید.....که من اینجوری خاسته بودم . . . صبح وسایلمو برداشتم و رفتم کلاس بعد کار دوباره کار بعد خونه یونگی مسیج داد که نمیاد خونه...منم یه رامن درست کردم و خوردم بعدشم مثل خرس خابیدم صدای تق تق در اومد...پاشدم و با خستگی و کوفتگی رفتم بیرون از اتاقم یونگیو دیدم که رو مبل ولو شده و سرو وضعش ناجوره کنار لبش خون بود و چند تا جاش کبود بود معلوم بود نای نفس کشیدن نداره و تقریبا داشت بیهوش میشد " یونگیاااا چیشدههه چیکار کردی با خودت" جوابی نشنیدم " یونگیا بیدار شو بیدار شو ببینم" چند تا سیلی بهش زدم ولی باز بیدار نشد
خب خب خب دارم کرم میریزم :>ولی نه براتون میزارم:)ببخشید فقط درستم زیاد شده باید تند تند بزارم نمیتونم کرم بریزم:|
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اون کرمت و بگیرمممم فقط میدم دست کرمم تیکه پارش کنه😂😂 خوبه اون یکی هام اومدن وگرنه سکته میزدما
😂💔
پارت ۹ کو پ؟😐😐
خیلی عالی بود 💛💛
9 کو؟