قسمت دهم....
صاحب مهمان خانه با بی خیالی ای که از روی بی حوصلگی بود گفت:_درست میگی اما اون گوش نمیده چون چندباری ازش درخواست کردم حداقل پیش من بمونه و رد کرده. مرد جوان چیزی نگفت و فقط پس از تمام کردن غذایش بلند شد و به اتاقش رفت. در صبح روز بعد پس از تمام کردن صبحانه اش برای کمی گشت زدن در اطراف آماده شد و به محض پایین رفتن از پله ها صاحب مهمان خانه را دید که درحال آماده کردن پسر کوچک ۱۰ ساله اش برای رفتن به مدرسه است با لبخند برای احوالپرسی به پیش آنان رفت.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
پارت بعد میخوام 🤓🤓
سعی میکنم زود بنویسم بزارم تو بررسی
عالی بود🍓🍓
فدات
اولین مشاهده،لایک،کامنتتت😀🐵
امتیاززززززز🍇🌍
بک میدمممم🎃👓
عالی بودددد🏧🏁