ناظر جان ، جان مادرت رد نکن چیز بدی نداره .
تا خواستم پاشم لباس بپوشم ، چشمام سیاهی رفت و هیچی نفهمیدم . چشمام رو باز کردم .
همه جا تاریک بود ، ولی فهمیدم که دیگه تو هاگوارتز نیستم . چوب دستیم حدودا دو متر اون ور تر بود ، اینو به حسی بهم میگفت . چشمام رو بستم و سعی کردم محل دقیقش رو بفهمم ، و موفق شدم .
همه ی بدنم درد میکرد . به سختی از رو صندلی بلند شدم و به سمت چوب دستی رفتم . ۲٫۳ دقیقه دنبالش گشتم تا تونسنم پیداش کنم .
-لوموس ! ٬
نه ...
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییییی بودددد بلاخره اومد😀😀💚💚💚💚
بی صبرانه منتظر پارت بعد✌✌👌
فرصتت☆