
خب دوستان بعد هزار سال با این پارت اومدم
آدرین:مرینت به نظرت چرا مو های لینی سبزه؟مرینت:نمی دونم ولی باید کشفش کنیم.آدرین:همین طوره.آدرین:مرینت به نظرت اینکه مو های لینی سبزه خطرناکه.تیکی:سلام و بله خطرناکه.مرینت:آخه چرا خطرناکه؟تیکی:خب داستانش مفصل هستش بزارید از اونجا بهتون بگم که من و پلگ وقتی می خواستیم ازدواج کنیم استاد فو که هنوز حافظش پاک نشده بود و و الان پاک شده بهمون گفت که وقتی شما یعنی من و پلگ کوامی هاتون که لیانا یعنی دخترتون و جِیمز یعنی پسرتون رو به وجود میارید یک آدم به وجود میاد که فقط جادو رو دوست داره چون با جادو به وجود اومده و اگر جادو نداشته باشه از بین میره و چون مو های لینی جادویی و سبز هستش و جادوی خیلی زیاده داره اون آدمه که اسمش لِرن هستش اون جادو رو می خواد و می خواد که تمام اون جادو مال خودش باشه و برای می دونه که برای به دست آوردنش باید لینی نابود بشه تا اون جادو رو به دست بیاره......آدرین:بسه تیکی.تیکی:ولی باید ادامشو بگم اگه نگم شما نمی تونید از لینی محافظت کنید.آدرین:بعدا بگو.تیکی:خیلی خب.
مرینت:آدرین چرا نذاشتی ادامه بده؟آدرین:خب حالم بده بهتره بریم بیرون.لینی:داشتم یواشکی به حرفاشون گوش می کردم که یهو پدرم گفت:بهتره بریم بیرون.لینی:به مو هام نگاه کردم و رفتم تو اتاقم و زدم زیر گریه و اونقدر گریه کردم که زیر چشام پف کرد با اینکه فقط ۵ دقیقه گریه کردم و یهو نفهمیدم چی شد و چشمام سیاه شد.مرینت: در اتاق لینی رو باز کردم و دیدم لینی افتاده روی زمین و رگ دستش خونیه بعد کیوان خیلی زود رفت و به اورژانس زنگ زد و اورژانس اومد و لینی رو برد.کیوان:مادرم همون طور که گریه می کرد افتاد تو بغل من و چون اینقدر گریه کرده بود خوابش برد و من اونو گذاشتم رو تختش و بعد پتو رو کشیدم روش و رفتم پایین که یهو.........(اینو تو صفحه بعدی می خونید)آدرین:دکترا گفتن خداروشکر چیزیش نیست و بعد لینی رد مرخص کردن و ما رفتیم خونه و لینی رفت تو اتاقش استراحت کرد بعدش من دیدم مرینت عین فرشته ها خوابه و دلم نیومد بیدارش کنم و منتظر مونلم تا بالاخره بیدار شد و سلام کرد و بعدش عین جت رفت به سمت اتاق لینی بعد دید لینی رو تخت خوابشه رفت و لینی رو بغل کرد و لینی هم مرینت رو بغل کرد و از هم جدا شدن.کیوان:راستش یه چیزی هست که باید بهتون بگم.مرینت و آدرین:چی؟
نویسنده:خوب دوستان میریم به زمان گذشته.کیوان:رفتم پایین و دیدم زنگ خونه رو می زنن بعد در رو باز کردم که یه دختر که انگار ژاپنی بود و مو های آبی داشت و یه شلوار سیاه و یه دامن رنگارنگ کوتاه و یه کت سفید داشت و ........(دوستان الان می گم بدونید اون شخص کاگامی بوده) اومد تو و به من حمله کرد که من جا خالی دادم و همین طور اون حمله می کرد و من حمله هاشو دفع می کردم ککه دیگه منم شروع به حمله کردن به اون شدم و اونم جا خالی می داد و حمله های منو دفع می کرد که یهو گفت:می شه بس کنی کیوان؟کیوان:تو اسم منو از کجا می دونی؟کاگامی:من یکی از دوست های مادرت هستم و پدر و مادر من مردن و من شماره و آدرس خونه ی کسیو به جز خونه ی مرینت ندارم و می خوام پیش شما زندگی کنم اگه میشه لطفا به من یه جا بدید من هیچ جایی ندارم که برم اونجا پس اومدم تا پیش شما زندگی کنم اگر اجازه بدید و شرمنده که اینجوری با هم آشنا شدیم.کیوان:اشکالی نداره.کیوان:باه می تونی اینجا بمونی برو توی اون اتاق.کاگامی:کیوان اتاق منو رو بهم نشون داد و من ازش تشکر کردم و رفتم تو اتاق.
نویسنده:خوب دوستان الان برمی گردیم به زمان حال.کیوان:خب راستش امروز وقتی مامان خواب بود یه دختر به نام کاگامی اومد اینجا و گفت پدر و مادرش مردن و اینجا یه جا می خواد و آدرس و شماره ی خونه ی کسیو به جز آدرس خونه ی مامان و بابا نداره و از من یه جا خواست و منم بهش یه جا دادم ولی اول با هم یکم دشمن بودیم و یه جنگ کوچولو راه انداختیم فقط همین رو مس خواستم بگم.مرینت:کار خوبی کردی که بهش یه جا دادی ولی الان میشه بگی اون الان کجاست؟کیوان:اتاق کاگامی رو به پدرم و مادرم نشون دادم و اونا هم رفتن داخل اتاق و من و لینی هم پشت سرشون رفتیم داخل اتاق کاگامی.کاگامی:داشتم آهنگ گوش می کردم که یهو در اتاقم باز شد.مرینت:سلام کاگامی.آدرین:سلام کاگامی.کاگامی:سلام مرینت و آدرین.آدرین:کاگامی چرا به ما خبر ندادی که اومدی به خونه ی ما؟کاگامی:خب من به کیوان گفتم و گفتم که اون به شما بگه.کیوان:درسته پدر و مادر.مرینت:خیلی خب ولی باید یه چیزی رو راجب لینی بهت بگیم.(دوستان همون ماجرایی رو می گه که مو های لینی چرا سبزه و مو های لینی جادویی و رگ دستشو بریده یه نفر و .......اینا دیگه خودتون می دونید)کاگامی:چه چیزی رو باید به من بگید؟مرینت و آدرین:کل قضیه و ماجرا رو براش توضیح دادیم و اونم تعجب کرده و گفت:حالا قدرت لینی چیه؟مرینت:هوز معلوم نیست.
کاگامی:خب پس حتما باید کشفش کنید و من توی پیدا کردن و کشف کردن قدرت لینی بهتون کمک می کنم.مرینت:ممنون.آدرین:ممنون.لینی:پدر شما گفتی بریم بیرون.آدرین:آره آره راست می گی کلا فراموش کرده بودم آخه دیگه جریان تو و دیگه....خودت می دونی دیگه.لینی:یه خنده قشنگی کردم و بعد همگی رفتیم تو اتاقمون و آماده شدیم و رفتیم بیرون و اول رفتیم(کاگامی هم باهاشون رفت بیرون)بالای برج ایفل و بعد رفتیم به بستنی فروشی آندره و از اونجا بستنی خریدیم و خوردیم.مرینت:داشتیم بستنی می خوردیم که یهو لینی مو هاش شناور شد تو هوا و مو هاش خیلی خیلی بلند شد بعدشهمون طوری موند و از شناور بودن در اومد و مو هاش بازم بلند بود که موهاش هم کوتاه شد که من به آدرین گفتم:این یکی از قدرت های لینیه.آدرین:درسته.لینی:حس عجیبی داشتم.مرینت:پول بستنی ها رو حساب کردیم و رفتیم خونه و یکم حرف زدیم راجب قدرت های لینی و بعدش خدمتکارا گفتن ناهار حاضره و ما رفتیم ناهار خوردیم و بعدش یکم بازی کامپیوتری کردیم که کاگامی به مرینت گفت:مرینت میشه معجزه گرم رو بهم بدی؟مرینت:گفتم:باشه،بعدش رفتم توی اتاقم و از جعبه میراکلس ها(مرینت نگهبان هستش)میراکلس اژدها رو برداشتم بعد دادمش به کاگامی.
کاگامی:ممنون مرینت.مرینت:خواهش می کنم.(همه هویت مرینت و آدرین رو می دونند)آدرین:بچه ها میایید شام رو توی رستوران بزرگ پاریس بخوریم؟همه:آره.آدرین:با هم کلی بازی کردیم و کلی حرف زدیم و قرار شد کاگامی برای همیشه پیش ما زندگی کنه که کاگامی هم گفت:موافقم،بعدش که همه خیلی حرف زدیم و خسته شدیم یکم استراحت کردیم بعدش رفتیم تو اتاقامون و تا یکم دیگه استراحت کنیم.کاگامی:رفتم تو اتاقم و یکم آهنگ گوش کردم و بعدش دیدم همه خوابن آماده شدم و با ماشینی که مرینت و آدرین بهم داده بودن رفتم یه گشتی زدم و بعدش رفتم سینما و یه فیلم ۲ ساعته رو نگاه کردم و بعدش از سینما خارج شدم و رفتم بیرون و رسیدم به ماشین و سوار ماشین شدم و ماشین رو روشن کردم و یکم آهنگ گوش کردم در حالی که داشتم ماشین می روندم که از آینه دیدم لایلا داره دنبالم میاد سرعتمو یه کم بیشتر کردم و لایلا هم سرعتشو بیشتر کرد بعد من پامو کامل فشار دادم رو گاز و انقدر تند داشتم می رفتم ولی تعادلم رو حفظ کرده بودم و مراقب بودم به کسی یا به چیزی یا به جایی نخورم که یل بچه اومد جلوم و چون من سرعتم خیلی زیاد بود و سرعت لایلا هم خیلی زیاد بود نتوتستم من خودمو کنترل کنم که یهو تبدیل شدم و ماشین رو با قدرت آب بردم و۰هوا و پسر بچه هه با سرعت از اونچا رفت و من ماشینو گذاشتم زمین ولی لایلا هنوز داشت دنبالم می کرد.
تبلیغات پایان این پارت:لا لا لا لا ممنون که همراه من بودید لا لا لا لا
خب ممنون که همراه من بودید
چالش آخر تست هست
خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرلا کجاست؟نظر ندید بعدی بی بعدی