15 اسلاید پست توسط: bakarina انتشار: 2 هفته پیش 174 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
توی این پست میخوام درباره موموتارو و ریشه ی این افسانه باهاتون صحبت کنم.این پست شامل افسانه و شعر موموتارو،ریشه ی تاریخی و روایت های مختلف این افسانه میشه پس کمی طولانیه.به همین دلیل خلاصه ی افسانه توی کامنت پین نوشته میشه. 1403/7/13 – 16:35
موموتارو(momotaro - پسر هلو - 桃太郎) قهرمان محبوب فولکلور ژاپنی است. نام او اغلب به عنوان پسر بزرگ هلو ترجمه می شود، اما میتوان ان را مستقیماً به صورت هلو(momo) + تارو ، یک نام رایج ژاپنی ترجمه کرد.درواقع تارو با توجه به نوشتارش میتواند معنای متفاوتی داشته باشد برای مثال قوی، قهرمان، مردانه،فراوانی، پر بار و... که تاحدودی با موموتارو ارتباط دارد.Momotarō همچنین عنوان کتاب ها، فیلم ها و آثار مختلفی است که داستان این قهرمان را به تصویر می کشد.
در ادامه متداول ترین روایت این داستان قرار داده شده:
روزی روزگاری زنی در رودخانه مشغول شستن لباسها بود که هلوی غولپیکری را دید که به سمت او شناور است. او آن را به شوهرش داد و وقتی آن را باز کردند، کودکی را پیدا کردند که توضیح داد از بهشت فرستاده شده است تا پسرشان شود. آنها نام او را موموتارو گذاشتند زیرا او زاده هلو بود.
موموتارو با بزرگ شدن بسیار قوی، اما بسیار تنبل شد و روزهایش را در خواب سپری کرد. یک روز، او شنید که شیاطین در جزیره اونیگاشیما(به معنای لانه شیاطین) زندگی می کنند. روستاییان از او خواستند که با شیاطین مبارزه کند. در راه نبرد، موموتارو با سه حیوان، یک سگ، یک میمون و یک قرقاول آشنا شد و با آنها دوست شد.آنها می توانستند به زبان انسان صحبت کنند. گروه چهار نفره وارد اونیگاشیما شدند و در آنجا شیاطین را شکست دادند.
موموتارو و دوستانش پس از دستگیری رئیس شیاطین با گنجینه های آن و مقدار زیادی غذا به دهکده بازگشتند و آنها پس از آن با هم شاد و ثروتمند زندگی کردند.
طبق روایت دیگری از افسانه، زن بی فرزند پیر بود. او هلوی غول پیکر را گاز گرفت که بلافاصله جوانی و زیبایی او را به او بازگرداند. شوهرش وقتی به خانه برگشت تعجب کرد اما پس از شنیدن توضیحات او میوه را هم خورد و همین عواقب را داشت.
این زوج جوان پس از آن تارو را به دنیا آوردند، پسری که برای برآورده کردن انتظارات والدینش بزرگ شد: او مهربان، شجاع، قوی و صمیمی بود (الگویی عالی برای داستان های کودکان!) .این روایت در دوره ادو بسیار رایج بود.
اگرچه ترتیب حیوانات برای داستان مهم نیست، اما رایجترین ترتیبی که ظاهر میشود سگ، میمون و سپس قرقاول است. تقریباً در هر تغییری، هر سه همراه حیوان موافقت میکنند که در ازای دریافت بخشی از غذای موموتارو به او کمک کنند. در یک تغییر از دوره ادو، نصف سهم به سگ داده می شود، میمون با میل خود می آید و موموتارو قرقاول را تهدید می کند. موموتارو قهرمان داستان در طول سالها توسط هنرمندان به تدریج جوانتر میشد. در یک تخمین ذهنی، موموتارو تا قبل از 1735 در حدود 30 سالگی ظاهر شد، 25 تا قبل از 1800 و 20 تا پایان دوره ادو در 1867 و حتی در بعضی از نسخه ها سن موموتارو 15 یا 16 سال است.
اگرچه نسخه شفاهی داستان ممکن است در دوره موروماچی (1392-1573) پدیدار شده باشد، ممکن است تا اوایل دوره ادو (1603-1867) به صورت مکتوب تنظیم نشده باشد . قدیمی ترین آثار موموتارو که وجود داشته اند مربوط به دوران جنروکو (1688-1704) یا شاید قبل از آن بوده است. قدیمی ترین نسخه باقی مانده از هر داستان مکتوب موموتارو به عنوان کتابی که شامل آکاهون مینیاتوری است در کیوهو سال 1723 چاپ شده است.
یک مجسمه جالب متعلق به سال 1614 مردی را نشان می دهد که در وسط هلوی شکافته به جای هسته ایستاده است.این حکاکی که در معبد کهی درون تسوروگا،فوکوی وجود داشت که در طی حملات هوایی سال 1945 گم شد.
موموتارو حتی یک ماتسوری یا جشنواره مخصوص برای خود دارد. این رویداد در اطراف قلعه اوکایاما برگزار می شود و شامل غذاهای ویژه محلی، سرگرمی و تاریخ است. بازدیدکنندگان میتوانند از نمایش های طبل و رقص و نمایش سنتی توسط سربازانی که لباس های مخصوص به تن دارند لذت ببرند.مکان های تاریخی مربوط به موموتارو در این شهر قلعه کینوجو،زیارتگاه های کیبیتسوهیکو و کیبیتسوجینجا، کوراکون و... است.به موموتارو موزه و مجسمه هم اختصاص داده اند.سوغاتی این شهر کیبی دانگو است.
داستان موموتارو برای اولین بار توسط دولت میجی در سال 1887 در کتاب های ابتدایی گنجانده شد.ایوایا(نویسنده موموتارو در کتب درسی) قبلا نسخه ای از موموتارو(1894) را برای نیهون موکاشیباناشی(قصه های عامیانه ژاپنی) منتشر کرده بود، جایی که موموتارو به عنوان یک سرباز نظامی یا فرمانده(شوگان) ژاپن بزرگ(Dainihon) انتخاب می شود که در یک عملیات تنبیهی برای سرکوب کردن مردم اعزام شده است.غول هایی که در شمال شرقی زندگی می کنند.متون قدیمی تر مجازات را امری بدهی می دانستند و از توضیح اینکه مرتکب چه جنایاتی شده بودند که مستحق محکومیت هستند صرف نظر می کردند.اما در نسخه ایوایا، غول ها به صراحت به عنوان موجودات شیطانی بیان می شدند که «مردم فقیر» را می بلعیدند و سرزمین امپراطوری ژاپن را «غارت» می کردند، بنابراین از نظر اخلاقی لشکر کشی موموتارو را توجیه می کردند. از زمان انتشار در سال 1895 که بین دو سرزمین چین و ژاپن جنگ شده بود، پیشنهاد شد این غول ها نماینده سلسله چینگ چین باشند. تصاویر طنز که موموتارو را در حال دفاع از ژاپن در برابر اونی به نمایندگی از «شیاطین شمالی» روسی به تصویر میکشد، در طول جنگ روسیه و ژاپن در سالهای 1904-1905 منتشر شد .
در طول جنگ جهانی دوم، موموتارو تا حد زیادی در فیلم ها و کارتون ها به عنوان نماینده دولت ژاپن، حیوانات، مردم و شیاطین ایالات متحده استفاده میشد.اونیگاشیما ممکن است در زمان جنگ جهانی دوم نماد پرل هاربر بوده باشد.
امروزه، این افسانه اغلب به شهر اوکایاما مرتبط است ، که احتمالاً از آنجا سرچشمه گرفته است. گفته می شود که جزیره شیاطین Megijima در دریای داخلی Seto، در نزدیکی Takamatsu است، مکانی که به دلیل غارهای وسیع خود مشهور است. حتی در آنجا مجسمههای شیاطین با اشاره به داستان حک شده بودند.در دهه های 1920 و 1930، اوجو نوگوچی ، ترانه سرا، سه "آهنگ فولکلور" برای این محله نوشت که به افسانه موموتارو اشاره کرد. ممکن است رمان رولددال و در نتیجه انیمیشن اقتباسی جیمز و هلوی غول پیکر (هنری سلیک – 1996)، آزادانه از داستان موموتارو الهام گرفته شده باشد.
منشا موموتارو در افسانه ای حتی قدیمی تر در منطقه کیبی در استان اوکایاما کنونی است.مدت ها پیش، غول پیکری به نام اورا زندگی می کرد. او از خانه اش در کوه کینوجو، مردمی را که در آن نزدیکی زندگی می کردند به وحشت انداخت. هنگامی که امپراتور سوجین از این موضوع مطلع شد، به مردی به نام کیبیتسوهیکو نو میکوتو دستور داد تا غول را شکست دهد. کیبیتسوهیکو نو میکوتو با اورا جنگید، او را تعقیب کرد و سرش را از تن جدا کرد. او سرش را زیر یک دیگ خالی برنج در معبد کیبیتسو جینجا دفن کرد. میگویند سر غول از زیر زمین ناله می کرد تا اینکه همسرش در قابلمه برنج پخت و سر انجام ساکت شد.
بنابراین افسانه به پایان میرسد.با این حال، مدتی بعد، این افسانه اوکایاما با هلو، یک محصول معروف محلی در اسیای شرقی که به طور سنتی با دفع شر همراه بود، پیوند خورد و داستان پسر هلو موموتارو متولد شد.
خانه افسانه ای اورا در کوه کینوجو و معبد کیبیتسو جینجا مکان های واقعی در جنوب اوکایاما هستند که به روی بازدید کنندگان باز است. تپه های باستانی زیادی در این منطقه وجود دارد که نشان می دهد منطقه کیبی زمانی محل زندگی حاکمان قدرتمند محلی بوده است. یک نظریه این است که دربار امپراتوری ارتشی را برای حمله و غلبه بر این تهدید ها علیه دولت مرکزی فرستاد و این الهام بخش داستان کیبیتسو هیکو نو میکوتو و موموتارو بود.
موموتارو در قالب یک پروژه هنری در سطح بین المللی توسط هنرمندان مطرح کشور های دنیا به تصویر در امده است.در این پروژه 10 تصویر وجود دارد که هر که هر تصویر یک بخش از این افسانه را روایت میکند و هنرمندان کشور های مختلف این تصاویر را طراحی می کنند و در نهایت آثار ارائه شده در این پروژه در ماه دسامبر، 2023 به نمایش گذاشته شده.امیر حسین آقامیری، هنرمند نقاش کشورمان از جمله هنرمندانی است که در این پروژه بین المللی حضور داشته.برای اطلاعات بیشتر به سایت حوضه هنری یا سایت های خبری مراجعه کنید.
در ادامه داستان موموتارو افسانه ی قدیمی کودکانه به فارسی نوشته شده.برای زبان آموزان نسخه ژاپنی در کامنت پین شده قرار داده می شود.ورژن ژاپنی این داستان به هیراگانا و کانجی نوشته شده و هیراگانای کانجی ها در پرانتز نوشته شده است. این داستان یکم زبان قدیمی داره خصوصا توی قسمت دیالوگ های پدربزرگ و مادربزرگ.در نسخه فارسی پرانتز ها برای فهم بهتر توسط مترجم قرار داده شده و اینکه این داستان کودکانه ست و به خاطر اینکه برای کودکان الگوی مناسبی باشه بخش تنبلی حذف شده.
روزی روزگاری، توی یه جایی یه مادربزرگ و پدربزرگ زندگی می کردند. وقتی پدربزرگ به کوهستان رفت تا درخت هارو ببره، مادربزرگ رفت به رودخانه تا لباس هارو بشوره."بابابزرگ، زودتر برگرد""توهم مراقب خودت باش مامان بزرگ"هر روز با مهربونی این رو میگفت و خارج میشد.
یه روز، زمانی که مامان بزرگ داشت توی رودخانه لباس هارو می شست، یه هلو(با صدای) تسونبوراکو تسونبوراکو قل خورد و اومد.وقتی که(هلو رو) برداشت تا بخوره به حدی خوشمزه به نظر می رسید که آب دهنش راه افتاد، با فکر اینکه به پدربزرگ هم بده تا بخوره،(گفت)"ای هلو خوشمزه به این طرف بیا.ای هلوی بدمزه برو اون طرف" وقتی اینارو گفت(با صدای) دونبوراکو دونبوراکو، هلوی بزرگ قل خورد و به سمت مامان بزرگ اومد.مامان بزرگ با خوشحالی هلو رو برداشت و به خونه اش برد.
بعد از ظهر، پدربزرگ از کوه برگشت.(مامان بزرگ گفت)"پدربزرگ،پدربزرگ، یه هلوی خوشمزه پیدا کردم بیا بخور" همین که مامان بزرگ خواست هلو رو ببره، هلو دو نیم شد، و یه پسربچه(با صدای) هوگیا هوگیا، یهویی پرید بیرون."این شگفت آوره""چه بچه سر زنده ای" هر دو نفر به سرعت رفتند یک ظرف آب داغ و یک کیمونو برای رویش انداختن آوردند.
این دو نفر، این کودک را "موموتارو" نامیدند، و اون رو عزیز و با مراقبت تمام بزرگ کردند. اگر موموتارو دو کاسه غذا میخورد اندازه ی دو تا کاسه بزرگ میشد.کم کم بزرگ و بزرگتر شد، قوی و قویتر شد و هر چی بهش یاد میدادن زود یاد میگرفت.از کار خونه تا کار توی کوه، همش کمک میکرد."همچین بچه ی خوبی خیلی کم پیدا میشه" هم پدربزرگ و هم مادربزرگ هی به موموتارو ناز و محبت می کردند.
با این حال، در همون زمان، اونی(دیو) هایی به روستا آمدن و کارای بدی انجام دادند."خوب، من شرشون رو کم می کنم" یک روز، موموتارو دوتا دستشو جلوی مادربزرگ و پدربزرگ گذاشت."از اونجایی که من برای کشتن اونی ها به اونیگاشیما می روم،لطفا برام بهترین کیبی دانگوی ژاپن رو درست کنید""چی داری میگی؟""هر چقدر هم قوی باشی بازم این حریفی نیست که تو بتونی شکستش بدی" دونفر با تعجب سعی کردند منصرفش کنند، اما موموتارو دست بردار نبود.
"اگر اینطوره چاره ای نیست.(ما جلوت رو نمیگیریم)"مادربزرگ غذایی که اندازه ی صد نفر جون داره رو درست کرد که بهترین کیبی دانگوی ژاپن بود.پدربزرگ یه کیمونوی جدید در آورد و حتی یه پرچم جدید ساخت.موموتارو یه هدبند محکم رو به پیشونیش بست و وقتی کاتانا رو به کمرش بست،تبدیل به یه جوان قوی شد.
"اگه ببازی نمی بخشیمت ها""سخت تلاشت رو بکن ها"پدربزرگ و مادربزرگ اشک از چشمانشان سرازیر شده بود."پس من دیگه میرم"موموتارو سینه هاش رو سپر و نفسشو حبس کرد و لبش رو گاز گرفت.
وقتی به خروجی شهر رسید، یک سگ آمد(گفت)"موموتارو سان، موموتارو سان، به کجا میروی؟""به اونیگاشیما برای کشتن اونی""اون چیه به کمرت بستی؟""بهترین دانگوی ژاپن""اگر اینطوره یکی به منم بده، من همراهیت میکنم(توی راهت)""خب، قبوله!همراهم بیا"
وقتی به سمت کوه می رفتن، یه میمون آمد. (گفت)"موموتارو سان، موموتارو سان، به کجا میروی؟""به اونیگاشیما برای کشتن اونی""اون چیه به کمرت بستی؟""بهترین دانگوی ژاپن""اگر اینطوره یکی به منم بده، من همراهیت میکنم(توی راهت)"" خب، قبوله!همراهم بیا"
وقتی به سمت پایین کوه می رفتن، یه قرقاول آمد. (گفت)"موموتارو سان، موموتارو سان، به کجا میروی؟""به اونیگاشیما برای کشتن اونی""اون چیه به کمرت بستی؟""بهترین دانگوی ژاپن""اگر اینطوره یکی به منم بده، من همراهیت میکنم(توی راهت)"" خب، قبوله!همراهم بیا"
موموتارو به همراه سگ و میمون و قرقاول، بالاخره راهی اونیگاشیما شدند.از کوه رد شدند، از دریا رد شدند، وقتی به دریا رسیدند، قایق اونی اونجا بود.موموتارو اینا سوار قایق اونی شدند.قایق، روی موج ها بالا و پایین میرفت و ذره ذره پیش میرفت."اونیگاشیما رو دیدم"قرقاول اینو فریاد زد.جلوی ورودی اونیگاشیما یک دروازه ی غول پیکر بود."به تو میسپرم"موموتارو به دروازه زد، اما صدایی نیامد.در همون لحظه میمون از دروازه بالا رفت و از داخل کلید رو (گرفت و در رو) باز کرد..
"من بهترین در ژاپن هستم.ای اونی ها این رو فراموش نکنید."موموتارو کاتانا رو (از غلاف) در آورد و خیزش برد."چه بچه ی گستاخی! "اونی ها کانابو ( یجورایی شبیه پتک) خودشون رو برداشتن و به سمت موموتارو حمله کردند.قرقاول با نوکش نوک میزد،میمون با پنجه هاش خش مینداخت و سگ اون رو گاز میگرفت.موموتارو برید و برید و برش داد."من کسی که کیبی دانگو رو خوردم، اندازه ی صد نفر جون دارم!"
درنهایت، جناب اونی ها بدون اینکه یکی ازشون باقی بمونه ناکار شدن."من بردم! ولی حداقل از جونتون میگذرم! "رییس اونی ها دوتا دستاشو (روی زمین گذاشت) و عذرخواهی کرد."دیگه هیچ وقت کار بدی نمیکنیم.همه ی گنج ها رو بهت میدیم حداقل از جونمون بگذر!""خب! اگه اینطوره میگذریم"موموتارو گنج رو روی سواریش گذاشتو سلانه سلانه به سمت روستا (ی خودش) برگشت."حقا که موموتاروی ما توی ژاپن رو دست نداره"پدربزرگ و مادربزرگ اینو گفتند.
مردم روستا هم دستاشون رو روی هم گذاشتند."شخص اول ژاپن، موموتارو" رو گفتن.موموتارو بین روستایی ها گنج رو پخش کرد و با پدربزرگ و مادربزرگ سه نفری تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردند.
گوش کن! تو هم باید غذا خوب بخوری تا مثل موموتارو قوی شی!
موموتارو حتی یک شعر برای خودش داره که بازم ورژن ژاپنیشو توی کامنتا میذارم:
موموتارو سان، موموتارو سان(momotaro san, momotaro san)/اون *کیبی دانگوهای روی کمرت(okashi ni tsuketa kibidango )/یکی به من نمیدهی؟ (hitotsu watashi ni kudasai na) /یکی بهت میدم یکی بهت میدم (yarimasho, yarimasho)/اگر با من در تلاش برای فتح اونی می آیی(kore kara oni no seibatsu ni )/یکی بهت میدم(tsuite ikunara yarimasho)
* کیبی دانگو یک شیرینی ساده ژاپنی هست که ریشه عمیقی در فرهنگ ژاپنی داره. از خمیر چسبناکی تشکیل شده که ترکیب آرد برنج و ارزن هست و سپس این ترکیب به شکل توپ های بزرگ گرد در میان.
عکسش رو براتون میذارم.
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
63 لایک
•هالووین چیست و از کجا آمده؟• (بررسی)
4 اسلاید پست 0 مشاهده 0 لایک 0 نظر 7 دقیقه پیش
محتوا در صف بررسی است. مدت زمان انتظار بررسی بستگی به شلوغی صف بررسی دارد.
ویرایشحذف
افسانه ژاپنی موموتارو و ریشه آن ویژه شد و 200 امتیاز به شما تعلق گرفت.
تستچی افسانه ژاپنی موموتارو و ریشه آن را لایک کرد.
_____________
ذوقققققققق
بک میدم
میشه لطفا از پست:(پر هیت ترین کاراکتر های انیمهـ✨🕊):حمایت کنید.. شخصی شده..🥺🫂💘✨
پین؟
اگر در گوگل بنویسید doodle Google , میتونید بازی یک گربه که تاریخی هست و افسانه موموتارو است رو بازی کنید!
ورژن ژاپنی شعر موموتارو:
桃太郎さん、桃太郎さん
お腰につけたきびだんご
!一つ私に下さいな
やりましょう、やりましょう
これから鬼の征伐に
ついて行くならやりましょう
خواستی میتونی بعد از پایان کارت دیگه دنبال نکی
هرجور راحتی
❤️
اگه میخوای سرمایه گزاری کنی
خوب من هستم فقط دنبال کن من بهت پیام میدم
بقیه اطلاعات بعد از ارسال شدن پیام سرمایه گزاری برات
خسته نباشی عالی بود🤍🌱
راستی اسم بازیه که میگین چیه؟
مرسییی:>
Doodle champion island game
اینو باید تو گوگل سرچ کنی.