38 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ali 🗯🗯 انتشار: 4 سال پیش 56 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان امیدوارم خوب باشید در پارت های قبل کولاک کردین دمتون گرم شاید بعضی هاتون ندونید من کلاس چندم باشم من با سن ۱۵ سالگی کلاس دهم هستم رشته تجربی برای همینه داستان ها یکم کم هستن ولی بالاخره زیاد میشن و من نزدیک های امتحانات براتون مینویسم تا شما حوصلتون سر نره داستتن ها رو بخونید تا امیدوارانه زندگی کنید آرزوی سلامتی براتون دارم💙❤💢 این پارت ۳۸ تایی هست تا یک ماه بخونیدش 😄😄
خب خب کجا بودیم فکر کنم اونجایی بودیم که دکتر بهشون گفت بزودی صاحب فرزند میشن بریم سراغ داستانمون که دست های خودمم میلرزن 😂😂😂😂
صبح از دید آدرین : بیدار شدم و دیدم که مرینت هنوز خوابه و خیلی آروم خوابیده بود بعد از اینه به خودم اومدم نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت ۹ صبح و جوری که مرینت بیدار نشه از اتاق رفتم بیرون و مادمازل اومد سمتم
مادمازل: صبحتون بخیر آقای آگرست
آدرین: ممنون همچنین ، مرینت هنوز خوابه وقتی بیدار شد براش صبحانه ببر نزار تکون بخوره
مادمازل : چشم قربان ، شما جایی میرید ؟
آدرین: بله میخوام برم شرکت باید یک سری از کار ها رو انجام بدم قبل از نهار میام
مادمازل : پس هر وقتی که خانم آگرست بیدار شدن بهشون خبر میدم
من رفتم لباس پوشیدم و بعد از ۵ دقیقه به بادیگارد گفتم که منو ببره شرکت و بعد از ۲۰ دقیقه رسیدیم . مدریت طبقه ی سوم بود و من با اسانسور رفتم طبقه ی سوم و به منشی سلام کردم و وارد اتاق پدرم شدم
گابریل : سلام آدرین خوبی مرینت خوبه نوه امون چطوره ؟
آدرین : همه خوبیم شما چطورین ؟
امیلی : ما هم خوبیم راستش میخواستیم باهات صحبت کنیم که خودت اومدی
آدرین: در مورد چی ؟
امیلی : مربوط به خیلی سال قبل هستش الان برات توضیح میدم تو الان تقریبا ۲۰ سالت هست درسته ؟
آدرین : یکجورایی آره
امیلی : قبل از اینکه تو به دنیا بیای من یک دختر داشتم به اسم آدرینا که تقریبا ۱ سالی از تو بزرگ تره اون اکنون در نیویورک زندگی میکنه و قراره که چند روز دیگه بیاد پاریس و شما ها رو ببینه
آدرین : پس چرا بهم نگفته بودین که من یک خواهر دارم خیلی نامردین
امیلی : چون قرار بود موقعی که خواهرت عمه میشه بیاد پیش ما از ما قول گرفته بود
آدرین : پس بچه من عمه داره 🥳🥳🥳🥳🥳 ممنونم 🤩😍🤩😍🤩😍
امیلی : خب حتما خیلی خوشحال هستی
برو خونه و این خبر رو به مرینت هم بده چون اونم خوشحال میشه
آدرین : باشه الان میرم
۱۵ دقیقه بعد بالاخره به خونه رسیدم و دیدم که مرینت هم بیدار شده رفتم پیشش نشستم
مرینت: سلام خوبی از مادمازل شنیدم رفتی شرکت
آدرین : خوبم تو چطوری بچمون چطوره ؟
مرینت : هر دو تاییمون عالی هستیم شنگول به نظر میای شیطون بلا 😜
آدرین : راستش من یک خواهر دارم که تقریبا از من یکسال بزرگ تره و بچمون قراره عمه دار بشه
مرینت : اینکه خیلی عالیه خیلی خوشحال شدم مبارک باشه
آدرین: آره خودمم خیلی خوشحالم
مرینت : من باید با مادرم حرف بزنم
چون قبلا بهم گفته که وقتی مادر شدم باید یک کسی رو ببینم الان بهش زنگ میزنم تا بیاد
آدرین : اوکی پس بهشون زنگ بزن منم به پدر و مادرم میگم تا بیان
آدرین : الو سلام پدر خوبین
گابریل : آره شما خوبین چیزی شده ؟
آدرین : نه فقط خواستم که بیاین خونه ما باهاتون کار داریم
گابریل : باشه الان میایم
مرینت : الو سلام مادر خوبی ؟
سابین : آره خوبیم شما چطورین چیزی شده ؟
مرینت : نه چیزی نیست قراره که خواهر آدرین بیاد اینجا
سابین : اها خیلی خوبه راستی یادته که گفتم موقعی که مادر شدی باید یک کسی رو ببینی ؟
مرینت : آره اگه میشه بیاین خونه ما سابین : باشه الان میایم
بعد از ده دقیقه که همه اومدن
گابریل : سلام خوبی عروس گلم نوه ام چطوره ؟
مرینت : ممنونم شما خوبید
گابریل : ما هم خوبیم شکر
تام : خوبی داماد گلم دخترم و بچه اش چطوره ؟
آدرین : خوبیم شما چخبر ؟
سابین : ما هم خوبیم سلامتی
مرینت : مادر میخواستم در مورد اون فرد که گفته بودی ازت بپرسم اون کیه ؟
سابین : دخترم تو تک فرزند نیستی بلکه دو قلو هستین و تو از اون بزرگتری و اون برادرت هست اسمش مارسله و در نیویورک کنار آدرینا زندگی میکنه راستش یک جوری اونا به هم علاقه دارن ولی ازدواج نکردن و تازه خبر دار شدن که شما ازدواج کردید و قراره بچه دار بشید
اونا هم میخوان بیان
آدرین : پس شما میدونستید ولی به ما نگفتین بعد از ۲۱ سال 😂😂
امیلی : خب این یک سوپرایز بود برای شما
مرینت : خیلی خوشحالم پس بچه ما هم دایی داره و هم عمه این عالیه بریم نهار بخوریم که من بدجور گشنمه
مادمازل : بفرمایید از این طرف
مرینت : ممنون
بعد از خوردن نهار ............
امیلی : آدرینا و مارسل تازه سوار هواپیما شدن فکر کنم فردا برسن ما هم باید بریم خونمون کاری ندارید ؟
مرینت : نه خداحافظ خیلی خوشحال شدم از دیدنتون 😊
امیلی: همچنین عروس گلم
(دوستان تا حالا دیدید عروس و مادر شوهر اینقدر خوب باشن 😂😂😂😂😂😂) البته محظ شوخی به کسی بر نخوره
من که هر وقت میرم خونه مادر بزرگم در جا منو میفرسته مغازه لیست سالانشو میده میگه برو فلان چیز هارو بخر ولی شما رو نمیدونم 😂😂😂😂😂
خب بریم سراغ داستان .........
فردای آن روز :
از دید آدرین : همه رفته بودیم فرودگاه که از آدرینا و مارسل استقبال کنیم و دیدیم که بعد از چند دقیقه هواپیما نشست و همه اومدن بیرون و بالاخره من خواهرم رو دیدم و مرینت هم برادرش رو
مرینت : خیلی خوشحال بودم که آدرین خواهر داره و منم برادر و خواهرش زن برادرم میشد 🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍😍
مارسل : سلام مادر و پدر و اینم حتما آبجی گلم مرینته مبارک باشه 😊
مرینت : ممنون داداش چقدر خوشتیپ هستی ؟
مارسل ،: ممنون آبجی بزار معرفی کنم آدرینا مرینت ، مرینت آدرینا
مرینت : خوشبختم زن داداش و همچنین خواهر شوهر
آدرینا : چقدر خوشحالم که میبینمت به حق که دارم عمه میشم
آدرین : پس خواهر بزرگ من اینجاست خوبی خواهر
آدرینا : ممنون خیلی خوشحالم که داری پدر میشی
بعد از ده دقیقه رسیدیم به خونه ......
آدرینا : چه نمای زیبایی داره مبارکتون باشه
مرینت : ممنونم لطفداری
آدرین : شما هم مدل هستید ؟
مارسل : من و آدرینا آره و آدرینا هم طراحیش عالیه
مرینت : پس آدرینا هم طراح هست خیلی عالیه منم طراحم
آدرینا: خیلی خوبه برادر زاده ام پسره یا دختر ؟
مرینت : هنوز معلوم نیست فکر کنم ماه بعدی معلوم بشه
آدرینا : بنظرم پسر باشه
مرینت : آدرین هم میگه پسره
آدرین : ما حس ششم داریم مهم اینه که سالم باشه
آدرینا : یکجورایی خیلی زیاد داریم
مارسل : بیشتر شبیه پیش بینی کردن
مرینت : فکر کنم آره
آدرین : میاید پاسور بازی کنیم ؟
مرینت : آره عالیه من که هستم ما خانوادگی گیمر هستیم
مارسل : باشه منم هستم
آدرینا : منم میام
آدرین مرینت و آدرینا با هم
من و مارسل هم با هم
مرینت : باشه شروع کنیم ببینیم که کی حاکم میشه ؟
۱ ۲ ۳ بالاخره آدرین حاکم شد
آدرینا : انگار همیشه آدرین پادشاه 😂😂😂
مرینت : طبق معمول آره
بعد از یک ساعت ۷ دست بازی کردیم و مرینت و آدرینا بردن و ما رفتیم که بخوابیم ..........
بعد از ظهر ...........
مرینت : میاین بریم بالای برج ایفل ؟
مارسل : آره اگه اذیت نمیشی باشه
آدرین : ولی مرینت بهت فشار میاد برای بچه خوب نیست
آدرینا : انگار نباید دست به سیاه و سفید بزنی 😂😂😂😂😂😂
دست هام پوکید 😁😁😁😁
چند تا داستان میخوام براتون معرفی کنم
...............
......
اولین داستان مال بهترین دوست هام کوروش جان به اسم vampire love
حتما بخونید
دومی هم اسمش miraculous ladybug &cat6 که مال علیرضاست اونو حتما بخونید
سومی هم مال کوروش جان که دو تا داستان نوشته ادامه همون قبلی که گفته بودم
یکی از بهترین داستان ها هم به اسم با دو قرار عاشقت شدم اونو حتما ببینید و بخونید ........
حتما پارت های قبل را بخونید تا متوجه کل داستان ها بشید .........
چند تا جک براتون میگم البته بعضی هاش حقیقی
اولین جک : دوستان تا حالا شده که یک شب مثلا برید بخوابید ولی سرتون توی گوشی باشه بعدش مادرتون میاد بالای سرتون و شما خودتونو به خواب زدگی میزنید اما صفحه گوشی روشن بمونه
خیلی باحال کلا زیر پتو عرق میکنی
من برام هزار بار اتفاق افتاده 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😁😁😁😁😁😁😁😁
دومین جک :
یکبار ۲ نفر میخوان با یک کلک که شبیه به قایق هست میخوان برن ماهیگیری که یکی با کت طقریبا چرمی با اون ها میره ماهیگیری بعد از ۵ دقیقه اونا یک جا بین رودخونه می ایستن تا تور بندازن و ماهیگیری کنن که یکدفعه ای اونی که کت چرمی داشت میوفته توی آب و میره زیر همون کلکه
و با هزار تا بدبختی میاد بالا
شبیه گربه آب کشیده میشه 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
بعدش اون دو نفر بهش میگن که تو اگه شنا بلد نیستی چرا با ما اومدی
دوستان این داستان کاملا واقعیه و اتفاق افتاده
خب بریم سراغ جک بعدی .....
یک روزی یک پدر و پسر میرن خواستگاری یک دختری که یهو پدر دختره میگه مهریه دخترم ۱۰۰ لیتر بنزین
بعدش پدر پسره میگه پسرم بیا بریم برات گاز سوز بگیریم .............
تازه زنگ تفریح بود الان کلاس شروع شد بریم سراغ داستانمون که ازتون میپرسم پس خوب یاد بگیرید 😂😂😂😂😂........
خب کجا بودیم دارم ۳۸ تا صفحه مینویسم دستم شکست .....................
یک پرش به ۱ ماه دیگه :
آدرین : مرینت باید بریم که نتیجه رو ببینیم که بچه قراره چی باشه
مرینت : آره بریم که ببینیم
بعد از ۱۵ دقیقه رفتیم بیمارستان و از مرینت چند تا آزمایش گرفتن و بعد از ۱۰ دقیقه نتیجه رسید و با هم پاکت رو باز کردیم که دیدیم پسره و خیلی خوشحال شدیم و به بقیه زنگ زدیم و گفتیم که پسره و همه خوشحال شدن و گفتن که میان خونه ما
گابریل : پس پسره خیلی خوشحالم مبارکتون باشه
امیلی : مبارک باشه پسرم و دختر گلم
مرینت : ممنون دایی و خاله
مارسل: مبارک باشه
سابین : مبارک باشه سایتون بالا سرش باشه
چند تا چالش دارم که باید انجام بدید
چالش اول : ۳ تا اسم خارجی بگید که هم پسر و هم دختر باشه ..........
آدرینا : پس پیش بینی ما درست بود
آدرین : گفتم که ما حس ششم داریم
مرینت : آره خیلی دقیق گفتی
امیلی : حالا شما میخواین بحث کنین یا میخواین جشن بگیرید ؟
مرینت : آره جشن که خیلی خوبه
تام : من ترتیب جشن رو میدم
گابریل : امشب پس جشن میگیریم
آدرین : حالا چه اسمی براش بذاریم ؟
مرینت : کریس ؟
آدرین : به نظرم کارل هم خوبه
آدرینا : تونی چی؟
مارسل : استیو هم خوبه ؟
گابریل : پیتر چی ؟
امیلی : حالا بحث نکنید برای اسمش یک فکری میکنیم
تام : آره تا اون موقع ۶ ماه وقت هست
میریم به شب .........
ساعت ۹ بود که همه اومده بودن از جمله دوستامون و همه ی سلبرتی ها از جمله جگد استون و شهردار و بقیه ی افراد مشهور
جگد : به افتخار مرینت بهترین طراح آلبوم هام برای خودش و خانوادش میخوام یک آهنگ بزنم برای قهرمان شهرمون
🎶🎵🎼🎵🎶🎶🎵🎼🎼🎵🎶🎶🎵🎼🎵🎵🎵🎵🎶🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵 بعدش همه براش دست زدن و اومدن بهمون تبریک گفتن
که یهو کاگامی و لوکا اومدن سمتون و بهمون تبریک گفتن و بعدش کلویی و و مادرش و پدرش اومدن و بهمون تبریک گفتن و ما هم کلی خسته شدیم و همه ی مهمون ها هم داشتن میرفتن و با ما خداحافظی کردن و ما هم رفتیم که پیش بقیه
آدرینا : من و مارسل هم چند روز دیگه ازدواج میکنیم حتما که میاید اگه میشه در خونتون برگذارش کنیم یک مهمونی کوچیک هم کافیه
مرینت: من براتون مهمونی میگیرم بعدش رسمیش میکنیم
مارسل : ممنون آبجی پس هفته بعدی برگذار میکنیم
یک هفته بعد ...........
مرینت : داداش بالاخره روز عروسیت رسیده ( دوستان الان ۲ ماه از روزی که به پاریس اومدن میگذره )
مارسل : آدرین خیلی استرس دارم اگه خواهرت گفت خیر چکار کنم ؟
آدرین : خواهرم من تو رو خیلی دوست داره حتما میگه بله و زن و شوهر محسوب میشین
مارسل : ممنون مثل برادرم هستی داداش
آدرین: لطفداری
گابریل : مارسل کجایی بیا که آرایشگر میخواد مو هاتو کوتاه کنه
(دوستان مارسل مو هاش آبی کمرنگ آسمونیه و در صورت شبیه مرینت
آدرینا هم شبیه آدرین ولی قدش کمی کمه گفتم که بدونید )
امیلی : آدرینا بیا که آرایشگر منتظرت هست
آرایشگر خانوم : دوست داریو چه مدلی بزنید ؟
آدرینا: ساده باشه ولی شیک و مجلسی
آرایشگر : حتما آرایش کم باشه ؟
آدرینا: آره ممنون
بعد از نیم ساعت بالاخره کار آرایشگر ها تموم شد و مارسل اومد دنبال آدرینا
مارسل : چه زیبا شدی 😯😲😮😯😮😲😲😮😲😮😲😮😲😮😲😮😲😮
دهنم از آزادراه تهران و قم بزرگتره
😂😂😂😂😂🤣🤣🤣😂😂
آدرین : انگار مارسل خان هم احساس منو داره
مارسل : دسته کمی ازت ندارم ولی چه کنیم
آدرینا : ممنون عزیزم تو هم خیلی خوشتیپ شدی
دوستان لباس هاشونو امیلی و گابریل طراحی کردن کت مارسل سفید و پیرهنش هم تقریبا صورتی کمرنگ با پاپیون قرمز
و لباس عروس آدرینا هم سفید تمام رنگ
عاقد خودمون : مارسل دوپنچنگ آیا شما قبول میکنید که آدرینا آگرست را به همسری خود قبول کنید ؟
مارسل : بله با تمام وجود
همین جمله را نیز برای آدرینا گفت و همه دست زدن و اونا همدیگه رو 💏 کردن و همه بهشون تبریک گفتن
مرینت : مبارک باشه داداش و زن داداش
آدرینا : مممنون
تام : به پای هم زندگی کنید و سایتون بالای سر همدیگه باشه
سابین : مبارک باشه عروس گلم
امیلی : مبارک باشه خوشحالم که مارسل دامادم هست
گابریل : مبارکتون باشه
آدرین : آبجی بزرگه هم ازدواج کرد 😂
خب دوستان این پارت هم تموم شد لایک کنید نظر بدید چون ۳ ساعت براش فکر کردم و وقت گذاشتم خداوکیلی نظر بدید و لایککنید و به من روحیه بدید مگر نه من بدون روحیه کم میارم
تا پارت بعدی بای 👋👋👋👋👋👋👋👋
38 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود✌✌✌
ممنون
من رمان با دو ملاقات عاشقت شدم رو میخوانم
وهمین طور رمان آقا کوروش
کاملا داستانت عالی
ممنونم لطف داری