من و جئون جونگ کوک پارت 3

(خب تو پارت قبل پی دی نیم قرار بود نفر اخر که دبیو کنه رو اعلام کنه خب الان همتون فکر میکنید صد در صد ا/ت میشه ولی از کجا معلوم شاید نشد یا شایدم شد شایدم نشد.... وووو نفر چهارم که دبیو میکنه خانممممم...

خانم ا/تتتتتت و ا/ت : خدا اسم منو گفت وایییییییییییییییییییییییییییییییییی من... خداااا نتونستم جلوی خودم بگیرم و گربه کردم 😭 بعدش هر کدوم چند جمله حرف زدیم و نوبت به من رسید صدام میلرزید و عشقام و بغضم اجازه حرف زدن نمیاد نفس عمیق کشیدم و با همون حالت گریون حرف زدم... من واقعا ممنونم از همه ممنونم این رویای من بود و باورم نمیشه که تونستم.. من تونستم به چیزی که میخوام برسم خیلی ممنون

بعد آیدل های دیگه اومدن و به ما تبریک گفتن و bts هم اومد ار آم : بهتون تبریک میگم امیدوارم موفق بشین شوگا: منم همینطور و بقیه هم تبریک گفتن که جیمین گفت:خانم ا/ت راستش وقتی دیدمتون خیلی تعجب کردم ا/ت: من خودمم الان متعجبم که اینجام همه چی خیلی سریع پیشرفت 😅 جونگ کوک : عااا راستی شما آرمی هم بودین یه سوال هنوزم آرمی هستین؟ ا/ت: معلومه آرمی واقعی برای یه سال، دو سال نیست آرمی واقعی همیشگی ^~^✌🏻💜

Bts:واو آرمی همینه ا/ت:😅💜 پی دی نیم : فردا به خاطر دبیو کاراموزان تو رستوران جشن میگیریم و اینکه شما از هفته بعد قراره گروهتون باهم تو یه ویلا زندگی کنید من و روزی و لیا و میون بهم نگاه کردیم و لبخند زدیم

رفتم خونه و کل شب نخوابیدم و نصف شبی داشتم لباسای فردا رو اماده میکردم 😐💔 خب یه لباس خوشگل و کفش انتخاب کردم و یه کیفم خوشگلم انتخاب کردم (تصویر بالا لباسیه که میپوشید سه ساعت خودم فقط دونبال عکسش گشتم چون خودم دیر پسندم و از هر لباسی خوشم نمیاد 😐💔)

خب اول یه سوال کامنتو لایک کردین؟ 🤣

😁به خاطر پارازیت هام معذرت میخوام 🙏 مقصر من نیستمممم رفتم دیدم صفحات بهم خورده برای همین این صفحات اضافه موندن😐

صبح که شد رفتم کمپانی که با بقیه اعضای گروه بریم به رستوران لباسم رو نپوشیدم تا بعدا تو کمپانی میپوشم چون تو راه نمیخوام کثیف بشه وقتی رسیدم کمپانی لباسم رو پوشیدم و با همه به سمت رستوران حرکت کردیم(تو جشن کل بیگ هیت حضور داره ) وقتی وارد شدیم همه به ما نگاه میکردن و سلام میکردن

از زبان جونگ کوک: وقتی که از در اومدن تو اول از همه چشمم به ا/ت خورد اون.. اون واقعا خیلی خوشگل شده بود نمیدونم اما من هر وقت میبینمش یه حس عجیبی پیدا میکنم ... وقتی اومدن این سمت بهشون سلام کردیم و همگی رفتیم و سر میز نشستیم خداااا منو ا/ت کنار هم نشستیم سر میر حرف زدیم و میخندیدیم و من همش به ا/ت نگاه میکردم از زبان ا/ت:وقتی سرمو بر گردوندم تا به اون سمت نگاه کنم دیدم کوک داره بهم نگاه میکنی مدتی همینطور به چشمای هم نگاه کردیم و بعد وقتی مارو صدا کردن به خودمون اومدیم

بعدش از میز پاشدیم و تصمیم گرفتیم کمی برقصیم جونگ کوک اومد سمتم و بهم گفت باهاش برقصم... دستاشو گرفتم و دست دیگم رو روی شونش گذاشتم از زبون جونگ کوک : رفتم سمتش که برای رقص دعوتش کنم و اون قبول کرد دستمو به سمتش دراز کردم و اونم دستم رو گرفت و با دست دیگم کمرش رو گرفتم و شروع به رقص کردیم... اون واقعا چشمای قشنگی داشت.. اره نمیتونم انکار کنم من عاشقش شدم :)

از زبان ا/ت: آه اون خیلی قشنگه :) نگاهاش... باورم نمیشه انگار همه ی اینا رویاست من... من نمیتونم... من همون کسیم که دیوونه بار عاشقش بود و هنوزم احساساتم عوض نشده اما... اما بودن ما باهم غیر ممکنه ... اون... اون عاشق من نیست 💔

بعد این که اهنگ تموم شد داشتیم میرفتیم سر جامون که پیش خدمت که دستش نوشیدنی بود بهم خورد و همش رو لباسم ریخت.. رفتم سمت دستشویی و لباسم رو پاک کردم ... از دشیویی که رفتم بیرون یکی دستم رو گرفت و به دیوار چسبونید ... ترسیده بودم برای همین چشمام بسته بود.. بعد خیلی اروم تو گوشم گفت : نترس... چشماتو باز کن بعد چشمامو باز کردم...اون... جونگ کوک تو چیکار میکنی این چه کاریه خواستم برم که اجازه نداد و بهم گفت که نرم جونگ کوک : ا/ت.. من... من باید بهت یه چیزی رو بگم... ا/ت: چ.. چی میخوای بگی جونگ کوک : من... من..

خب این پارتم تموم شد ادامه در پارت بعدی ^^💜 کامنت و لایک فراموش نشه کیوتااا