زندگی عجیب و غریب رزی

امروز اولین روز مدرسته و میخوای بری مدرسه از پله های خونه پایین میای تا برسی به اشپز خونه و میبینی مامان برات یه صبحونه ی خوشمزه درست کرده به نظرت چی درست کرده؟

خب صبحونتو میخوری و از مامان تشکر میکنیو میری مدرسه...

میری توی کلاست و میبینی که جولی و مری هم همکلاسیتن از خوشحالی دوست داری جیغ بزنی میری پیش جولی می‌شینی چون با اون صمیمی تری خلاصه کلاس شروع میشه و معلم میاد سر کلاس و خودشو معرفی میکنه یهو ناظم مدرسه در میزنم معلم در رو باز میکنم معلم میگه:بچه ها امروز یک دانش اموز جدید داریم که تازه به مدرسمون اومده ... به نظرت اون پسره یا دختر؟

اون دانش اموز پسر بود و اسمش پیتر بود اون قیافش مثل فرشته ها بود اصلا انگار معمولی نبود خب زنگ اخر مدرسه خورد بچه ها به خونشون رفتن تو و مری و جولی هم باهم دیگه درباره ی اون پسره حرف میزنین چی میگین؟

روز بعد دوباره میری مدرسه و باز هم زنگ اخر مدرسه یک نفر عمدا جلوی پات رو میگیره و میخوری زمین پیتر تو رو میبینم که خوردی زمینو دستشو دراز می‌کنه تا بلندت کنه دستشو میگیری؟

دستشو میگیری و بلند میشی اون به تو یک دعوت نامه میده که بری خونشون دعوت نامه رو ازش میگیری؟

خب تو قبول کردی و باهم خداحافظی کردین و میخوای بری خونش چی میپوشی؟

خب لباس به سلیقه خودتون بود برای همین نمی‌گم چی پوشیدین خب دیگه برین سراغ ادامه داستان:خب تو به خونشون میری در خونه رو که باز می‌کنی توی یه قصر بزرگی که کلی چیزا در بازی ی پری ها روی در و دیوار قصر نوشته شده از پیتر می‌پرسی که اینا چیه و پیتر میگه که: فکر میکنم تو دختر کنجکاوی هستی خب باشه بیا باهم بریم به شهر پریان ... می‌پرسی :شهر پریان دیگه چیه ؟میگه:شهر پریان جاییه کلی پری توش زندگی می‌کنه پری ها میتونن پرواز کنم و تازه هر کدومشون وقتی به سن سیزده سالگی برسن پادشاه بهشون یک عصا میده تا با اون بتونن جادو کنن اگه میخوای میتونم ببرمت اونجا. تو هم میگی باشه

خب شما از یه دروازه کوچولو عبور میکنین و یک دفعه لباسات عوض میشه و مثل پریا میشه بار در میاری و میتونی پرواز کنی یک لباس خوشگل هم داده که انگار از برگ درست شده لباست صورتیه و رد رد های طلایی داره که تو افتاب برق میزنه... به پیتر میگی تو خونه ای هم توی این شهر در پیتر میگه اره خودم یه خونه دارم و تو رو هم می‌خوام ببرم اونجا..

وارد خونه که میشی تمام پری ها و شاه و ملکه و حتی پیتر هم اونجا بودن . پیتر بهت میگه که ما میدونسیتم که امروز تولد سیزده سالگی توعه برای همین یک کادو برات گرفتیم که از طرف تمام اهالی شهره. به نظرت توی اون کادو چیه؟

خب تو در کادو رو باز می‌کنی و میبینی که همون چوب جادوییه که پیتر دربارش بهت گفته بود. عکس‌العملت چیه؟

پیتر بهت میگه :این چوب جادویی رو پیش خودت نگه دارم نزار پیش کسی بوفته میگی:چرا؟.پیتر بهت میگه:چون که تو اخرین پری این سر زمین هستی و جادوگر میخواد تمام چوب دستی های پری ها رو بگیره تا با اونا به این شهر حکومت کنه و خفاش ها و کلاغ های کثیفش رو توی شهر بفرسته و بعد همه ی ما می‌میریم.میگم:اما .پیتر میخوره تو حرفم و میگه:تو تنها کسی هستی که میتونی با اون جادوگر مبارزه کنی ... من به تنهایی نمیتونم تو هم باید به من کمک کنی با من میای؟یک دفعه صدای خنده های شیطانی جادوگر دنیا رو بهم ریخت پیتر گفت:میدونستم روز تولد سیزده سالگی رزی دقیقا همون موقع.. رزی با من میای یا نه؟

تو با پیتر میری و جادوگر رو شکست میدی... پیتر بهت میگه:می‌دونی اممم من تو رو دوست دارم و نمی‌خوام که از این شهر بری تو نگاهی به اطرافتان می‌کنی و میگی :باشه پیتر من از اینجا نمی‌رم و همینجا میمونم?پیتر خوشحال میشه و باهم به خونه پیتر میرین و با جادو هاتون خونه پیتر رو تزیین میکنین...

این تست خوب بود؟

تست زندگی عجیب و غریب رزی 2 رو هم بسازم؟ این دفعه تو شهر پریان??