
من میخوام یه قسمت از زندگیم رو برات ن بنویسم ممکن بعضی ها بخندین یا غمگین شین یا شایدم بگین که حقت بوده ولی میخوام احساستون رو توی کامنت بگین 🥰🥰🥰
از همین الان میخوام عذر خواهی کنم ازتون اگه زیاد خوب نبود چون این اولین داستانم هست
من چه گناهی کردم اگر گناه این است که با دوستان خود باشی هر انچه میخواهی بگویی پس من گناهکارم گناهگارم که آرزوی مستقل بودن خود را دارم
من یه دختر ۱۲ ساله هستم اسمم یلدا هست که امسال تازه وارد متوسطه اول شده بودم که میشه پایه هفتم من قرار بود توی یه مدرسه قرآنی به اسم نور ثبت نام کنم اولش زیاد خوشم نمیود چون توی جشن ها بجای آهنگ نوحه و مولودی میذاشتن ولی بعدش با دونفر به اسم پروا و مریم آشنا شدم که خیلی باهم دوستای خوبی شدیم و همیشه باهم چت میکردیم
من وقتی که باهاشون اشناشدم با انیمه هم اشنا شدم و الان یه اوتاکو هستم ما باهام خیلی چت میکردیم و به دلیل کرونا همیدیگر رو از نزدیک ندیده بودیم ولی باهم تماس تصویری میگرفتیم و چت میکردیم توی چت هامون چرت و پرت میگفتیم و بعضی مواقف یا بهتر بگم اکثر مواقع چتامون منحرفی بود . اوایل من چون مامانم تبلتم رو چک میکرد پیام هارو پاک میکردم ولی چند موقع بود که چتامون چک نمیکرد چون خودش معلم پایه پنجم دبستان بود و سرش خیلی شلوغ شده بود منم چون خیلی چت میکردیم و حجمشون زیاد بود چتامونو پاک نکردم
ولی همیشه میگم که ای کاش چتامو پاک میکردم نگم براتون چی شد یه شب بابام اومد تبلتم رو از دستم گرفت و رفت چکش کنه منم خوابیدم ساعت های ۳ شب بود مامانم بیدارم کرد و گفت بیام منم که خواب بودم هی میگفتم بزار فردا میام ولی دیگه بزور منو بیدار کرد و من رفتم نکی اتاق مامان و بابام جلوی بابام نشستم و اول خیلی مهربونانه داشته میگفت که من این گوشیتو دادم درس بخونی این ایزوکو و دازای چیه (همون پروا و مریم هستن که به اسم کراش های انیمه ای شون سیوشون کرده بودم ) ولی یه دفعه بابام عصبانی شد و زد زیر گوشم کلی ازش ناسزا شنیدم اون شب وکلی هم کتک خوردم بابام از بس که عصبانی بود زد تبلتم رو خورد و خاکشیر کرد ولی فرداش یکم حالم بد بود طوری که انتظار میرفت افسرده شم و کم حرف بزنم ولی بجاش دوروز بعدش بابام باهام مهروبون شد منم انگار نه انگار چیزی شده خیلی راحت میرم توی اتاقم اهنگ گوش میدم و میرقصم ولی قبلنا با پروا و مریم چت میکردم هربار هم لو رفتم بخاطر همین باهاشون چت نمیکنم و بعضی وقتا یعنی بهتره بگم همیشه شبا گریه میکنم اصلانم عبرت نگرفتم از این موضوع میگم اگه برگردیم به عقب بازام باهاشون چت میکنم ولی ایندفعه چتارو پاک میکنم . ولی خدایی هرموقع فکر میکنم چیا باهام گفتیم از خنده روده بر میکنم و از خجالت آب میشم . به داداشم بقیه بجز دوتا دختر خاله هام که همه چیز رو بهشون میگم گفتیم که تبلتم خراب شده ولی من دهنم چفت و بست نداره رفتم به دختر خالم گفتم که چی شده اونم دلداریم میداد البته بیشتر میخندید . هیییییی الانم میخوام برم پیش دختر خالم و با گوشی اون به پروا و مریم پیام بدم هییییی چرا من عبرت نمیگیرم هر روز سرکلاسامم میرم داستان میخونم یا انیمه میبینم یا کلیپ های بی تی اس رو میبینم وایییییی خدا یه جای چتامون درد و دل کرده بودیم و درمورد بدی های خانواده و مامانامون صحبت کرده بودیم آههههههههههها کل ویسارو هم گوش کردن خدایااااا من چرا نده ام ؟؟؟؟؟؟؟؟
خب امیدوارم خشتون اومده باشه راستیتش من سر کلاس عربی دارم این تست رو میسازم از اونجایی که ازش متنفرم هیچ وقت سرکلاس نمیرم😂 لطفا کامنت بزارین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منی که هیچ دوستی ندارم 😐💔
جچ:نه کسی که نخواد درس بخونه کار به دوستاش نداره من خودمم کلی دوست درسخون دارم ولی خودم درس نمیخونم
جالب بود منم با دوستم از مامان بابام غر زدیم و اون همه چیو به مامانش گفت و مامانش به باباش و باباهامونم که باهم دوست بودن و لابه لای درد و دلا به مامانمم گفت😑ولی اونا هیچی بهم نگفتن
ممنون از همتون راشتش یه بخش از پیامامون منحرفی بود بخاطر همین بود که اون اتفاق افتاد یه بخشش درمورد انیمه و یه بخششم چرت و پرت بود ولی بنظرم بابام حق داشتا
دپست دارم باهم بیشتر آشنا شیم ستایش هستم😇
خوشبختم12 سالمع💝
و از تهرانم درست عین خودت💖👭
حالا دوستیم
Thank you
منم از اشناییت خوشحالم
آره منم درکت میکنم😢
منم نمیتونم با دوستام چت کنم.
راستی یه سوال راهنمایی سخته چون شیشمم💖😂
نه سخته نه اسون یه جاهاییش اسونه یه جاهاییش سخته
من بدجوری درکت میکنم خودمم همیشه چتامو پاک میکنم👌🏻😐
جواب چالش:من که فکر نمی کنم اینطور باشه
آخ آخ مامان بابای من که مشکلی ندارن چون من فقط دو تا دوست صمیمی دارم : تینا اونی 😍😍😍 و رزا جونی که طولانی ترین دوستی هام بودن