بخش دوم داستان (نظراتتون رو بنویسید مهمه)
به برج اونجرز رسید و بالا را نگاه کرد، برج بلندی بود، در ورودی بسته بود برای همین زنگ در را زد، یک دقیقه بعد مردی با قد متوسط و کت و شلوار در را باز کرد و نگاهی به او انداخت، اسکارلت نیز با نگاهی جدی نگاهی به او انداخت و گفت: روز بخیر، اومدم تا با اونجرز حرف بزنم، موضوع مهمه.
مرد گفت: اونا الان سرشون شلوغه، نمیتونن امضا بدن.
او میخواست در را ببندد که اسکارلت پایش را لای در گذاشت، سپس در را هول داد و وارد شد، مرد هم سریع با بی سیمش نیروی کمکی را خبر کرد، اسکارلت نگاهی به کارت شناسایی روی کتش انداخت که نشان میداد او رییس حراست برج اونجرز، هپی هوگان است. اسکارلت عینک آفتابی اش را از روی چشمانش برداشت و سریع با لحن جدی ای گفت: گوش کن اقای هوگان، من دنبال امضا گرفتن یا دردسر نیستم، فقط میخوام با اونجرز حرف بزنم و بهتره که از سر راهم بری کنار. سپس راه افتاد و از پله ها بالا رفت، صدای هپی را شنید که به نیرو های امنیتی میگفت دنبال او بروند، داخل برج بسیار بزرگ بود و او دورو بر را گشت، صدای ضعیف اهنگی از طبقه های بالایی شنید، انگار کسی درحال گوش دادن به اهنگ راکی با صدای بسیار بلند بود، صدا را دنبال کرد و در را باز کرد، صدای اهنگ back in black از AC/DC بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
شادی تو صدای تونی وقتی فهمید اسکارلت دوست دختر فبلیش نیست😂😔
افرین نکته ظریفو گرفتی😔😂
عالی بود
یه قرعه کشی برگزار کردم با 22222 امتیاز جایزه!!!✨
هر۱شانس چقدره؟ فقط ۲۰۰ امتیاز!!!😧
تازه نفر دوم و سوم هم برنده هستن!!!🫠👍🏻
واسه اطلاعات بیشتر برید به نظر سنجیم
یه شرایط عالیهه!👍🏻👍🏻
ادمین زیبا ببخشید بابت این کامنت پستت عالی بود میشه پین کنی اگه ناراحت شدی پاک کن ببخشید
عیجان
کاملا عادی بود اولین اونجرزی که میاری تو داستانت تونی باشه🤡
🤡👍